سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه چونکه انسانی و از تیره سرتاسانی زهره گوید که شعور همه آفاقی تو مور داند که تو بر حافظه اش حیرانی در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را چون به معشوقه رسی بی سر و بی سامانی راز در دیده نهان داری و باز از پی راز کشتی دیده به طوفان خطر میرانی مست از هندسه ی روشن خویشی مستی ...
تاریخ درج:
۹۱/۰۵/۳۱ - ۰۹:۰۲ 5 نظر , 517
بازدید