فراموش کردم
رتبه کلی: 3259


درباره من
آقای دکتر آغاسی
سلام به اطلاع همشهریان عزیز میرسانیم که احوال استاد عالقدرمان دکتر آغاسی در ملاقاتی که با ایشان در بیمارستان عرفان تهران داشتیم خوب بوده و شکر خداوند لایزال رو به بهبودی میباشد و محتاج دعای خیر همشهریان هستیم . ( دکتر ارجمند و دکتر زادگان )...
تاریخ درج: ۹۵/۰۵/۰۹ - ۱۳:۳۳ 0 نظر , 127 بازدید
تف به این شانس
با زیرشلواری ازخونه زدم بیرون هوا سرد بود واسه اینکه سرما کمتر بهم نمود کنه دستامو جمع کردم رو سینه و بدو بدو رفتم سمت بقالی محله که سر خیابون بود اما وقتی رسیدم دیدم بقالی بسته اس با خودم گفتم : تف به این شانس تو راه برگشتن به خونه بارون گرفت اونم باچه شدتی یه نگاه به آسمون که انگار فهمیده بود م...
تاریخ درج: ۹۱/۰۴/۱۴ - ۱۶:۴۸ 10 نظر , 516 بازدید
غصه این روزای من...
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا … دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت: بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه‌هاش میزد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنو...
تاریخ درج: ۹۱/۰۴/۱۴ - ۱۶:۲۳ 3 نظر , 592 بازدید
آره داداش...
دختربازی نه یعنی دختربازیای امروزی.. ! که زرتی یه تلفن میدن فرداشم تو کافی شاپ قرار.. ! دختر بازی یعنی سه ماه آزگار دنبال دختره از مدرسه بری تاخونه.. ! یعنی اگه یه بار دختره نیگات کنه ذوق مرگ بشی.. ! یعنی شیش ماه این پا اون پا کنی تا یه نامه بهش بدی.. ! یعنی وقتی که جوابتو مید...
تاریخ درج: ۹۱/۰۴/۱۴ - ۱۶:۳۴ 2 نظر , 682 بازدید
خاطره زیبای اکبر عبدی از مرحوم حسین پناهی
اکبر عبدی همبازی مرحوم حسین پناهی، خاطره‌ای از همکار سابقش می‌گوید که خواندن آن خالی از لطف نیست. اکبرعبدی می‌گوید: «یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟...
تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۰۲ - ۱۰:۴۰ 19 نظر , 537 بازدید
حالگیری از معلم
خانم معلم ریاضی از بچه ها سر کلاس می پرسه شش تا گنجشک روی سیم نشستن، اگر به یکی شون تیر بزنیم چند تا می مونن؟ حسن دست بالا میکنه میگه هیچی ، چون همشون می پرن! خانم معلم میگه: از فکرت خوشم اومد ، ولی جواب درست پنج تاست حسن میپرسه: خانم، سه تا زن تو پارک دارن بستنی می خورن، ی...
تاریخ درج: ۹۱/۰۲/۲۷ - ۲۰:۱۱ 19 نظر , 891 بازدید
برخورد کریم خان زند با مرد چاپلوس و متملق!
کریم خان زند هر روز صبح برای دادخواهی ستمدیدگان می نشست تا به شکایت مردم رسیدگی کند. روزی مرد حیله گری پیش او آمد. همین که به حضور او رسید چنان اشک از دیده فرو ریخت و گریه کرد که دل شهریار بر او سوخت. هرچه می خواست سخن بگوید گریه مجالش نمی داد. پادشاه دستور داد او را به آسایشگاهی برند تا کمی...
تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۲۹ - ۱۵:۴۸ 0 نظر , 586 بازدید
دانشجویان ایرانی که در آمریکا فارغ التحصیل شده اند!!!
پنج دانشجوی ایرانی که در آمریکا فارغ التحصیل شده بودند با عشق به میهن به کشور برگشتند تا دنبال کار بگردند. آنها به وزارت خانه ای برای مصاحبه رفتند. نفر اول را صدا می کنند برای پرسش و پاسخ (مصاحبه) ... چه کسی حضرت علی را کشت؟ نمیدانم چه کسی امام حسن را کشت؟ ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۲/۲۷ - ۲۰:۱۸ 14 نظر , 579 بازدید
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)