|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
299 بازدید امروز: 299
توضیحات:
ببین آمده ام بهر گدایی ، ببین آمده ام تا بدهی بال رهایی ببین آمده ام فطرس شهر تو شوم داخل ایوان طلایی ، پرم سوخته تا کی نشوم کرببلایی ...؟! به خوبان مقیم حرمت فلسفی و شیخ بهایی ... شما را به خدا حال مرا این رقمی کن ، مرا نیز کبوتر حرمی کن ، زمان می گذرد ... وای محَرم ... بیا و کرمی کن کرم کن که مگر زنده بمانم ، دوباره وسط دایره سینه زنان ، گریه کنان سینه زنان باز بخوانم ... « که حق شور تو از روز ازل در سرم انداخت وَ بر گردن من شال عزا ، مادرم انداخت » بیا اشک تفقد کنم آقای خراسان ! بیا ضامن آهوی بیابان ، بیا منتظرم منتظر لحظه باران بیا چشمه بده چشمه ای از اشک خروشان ! همان اشک که در جوهره اش نفحه ی سیب است همان اشک که با گفته ی تان همقدم ابن شبیب است همان اشک که پلک خودتان زخمی آن اشک عجیب است همان اشک که در روضه هفتاد و دو خورشید غریب است ...! همان اشک صباحا ً وَ مَسا اشک زلالی که مبدل به دموع می شود آری همان اشک که درباره اش خواندند شماری ، همان اشک که از کسرت آن مهدی تان را نبوَد لیل و نهاری همان اشک که باشد اثر چوب تَر و لعل تََرَک خورده قاری همان اشک که سر منشأ آن هست همین بیت ، همین زمزمه محکم و کاری « بیا محرم زینب که شده وقت سواری و برَ ناقه من نیست جهازی و عِماری » مرا بال بده تا که در اثنای خیالات ، از این معرکه ی عصر مکافات ، روم پای دل عمه سادات ... روم در ملا عام ، وَ سنگی برسد از لبه ی بام ، همان لحظه که نیلوفر زخمی به نفس آمد و می گفت خدایا سر بابام ... ! همان بادیه ی شام ، همانجا که دوباره به زبان آمد و فرمود خود عمه سادات سرانجام « برادر بدنت کو لباس و کفنت کو به نی خانه گرفتی ، سرت هست تنت کو » خدایا چه قَدَر بغض نشسته وسط راه صدایم ... سحر شد ! پر از اشک بوَد باز ورق های دعایم ... کجایم ؟! نکند کرببلایم ؟! که چنین همسفر روضه و مقتل وَ در این حال و هوایم ! ولی نه وسط صحن قدیمی حرم روبروی پنجره فولاد رضایم ... خدایا چه قَدَر زود زمان می گذرد من که نفهمیدم و شب هم سپری شد ، شفق رفت وَ حالم سحری شد سرانجام میان دل ما هم خبری شد ... ببین با پر زخمی خیالم به کجا ها که نرفتم ! سفرنامه ما هم سپری شد ...! « میلاد با سعادت حضرت امام رضا علیه السلام مبارک باد » « که هر کس به زبانی صفت وصف تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه ... »
درج شده در تاریخ ۹۶/۰۵/۱۲ ساعت 23:10
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|