|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
335 بازدید امروز: 333
توضیحات:
باید که حال خود را ، آهسته تر بگویم شاید که قُمری دل ، بالش شکسته باشد ! شاید تمام این شهر ، در انزوای باران زانو بغل گرفته ، کنجی نشسته باشد گلچین نشد دل من ، از بس که خوار بودم ! بگذار تا نرفته ، رازی سر بسته باشد این کوله ی سفر بست ، من کوله ی گناهم من کور ، و او نگاهش ، محو گلدسته باشد این جامه اش پر از خاک ، من جامه ام پر از شرم من مانده ... ، میرود او ، گامش پیوسته باشد او میرود نجف را تا کربلا پیاده من آرزو کنم کاش پایم شکسته باشد ! من مانده ام به غربت ، او میرود به سرعت آنکس که کربلا نیست ، باید که خسته باشد ! او میرود ز جاده ، من مانده ام فتاده تار است رهم ، شاید دل ، پودش گسسته باشد او گریه میکند های ، من گریه میکنم هوی او شوق وصل ، و در من ، بغضی شکسته باشد من از نرفتن اینجا گشتم چنین پریشان بین دو تا حرم او ، شاید سر گشته باشد بس کن دگر بیا تا از رفته ها نگوییم شاید نرفته ره را ، با اشک شسته باشد ...! « همه دارند به پابوسی تو می آیند طبق معمول من بی سروپا جا مانده ام ...!!! »
درج شده در تاریخ ۹۶/۰۸/۱۲ ساعت 22:40
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|