|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
117 بازدید امروز: 117
توضیحات:
چشم بد دور ، که هم جانی و هم جانانی جان شیرینِ دلم ، مثل نفس میمانی... من کویری پُرِ اندوه و تو لبریز بهار بر دل تب زدهام ، برف تر از بارانی... چه بگویم چه نه ، انگار خبر داری از آن ! از نگاهم همهی حس مرا میخوانی... چشم بد دور ، که دیوانه ی لبخند توام تو مرا در دل صد حادثه ، می خندانی...!
درج شده در تاریخ ۲/۱۲/۱۵ ساعت 15:15
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
امروز به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی گویم
فردا روز دیگری ست
فقط می گویم
تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همان که باید به خاطرش
زنده بمانم...!
امروز به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی گویم
فردا روز دیگری ست
فقط می گویم
تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همان که باید به خاطرش
زنده بمانم...!
به یاد کل آدمها...
و با چشمانِ بر هم، آرزو کردم
به او گفتم: خدایا! بارالها! حالِ مردم را،
و اوضاع و سر و احوال مردم را
خودت جوری فراهم کن.
به جانها امنیت، دلها امید و غصهها را اندکی پایان
به لبها خنده، تنها عافیت، جان و روان و زندگیهاشان، سر و سامان...
برایت من دعا کردم...
الهی سال خوبی باشد و
احوال خوبی باشد و
شادابتر، آگاهتر، آرامتر باشیم.