فراموش کردم
رتبه کلی: 1286


درباره من
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
هر زنی عشق طلا دارد و بس شکی نیست
نکته ای بود که فرمود به من استادم
شرح زن نیست کمی بلکه کتابی است قطور
چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
نه برای دل هر دختر و زن فرهادم
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: من
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟

امسال زمستان سختی در راه است (حکایت)
    متن حکایت پائیز بود و سرخپوست ها از رئیس جدید قبیله پرسیدند که زمستان پیش رو سرد خواهد بود یا نه. از آنجایی که رئیس جدید از نسل جامعه مدرن بود از اسرار قدیمی سرخپوست ها چیزی نیاموخته بود. او با نگاه به آسمان نمی توانست تشخیص دهد زمستان چگونه خواهد بود. بنابراین برای اینکه جانب احتی...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۵:۳۲ ( 0 نظر , 232 بازدید )
دلتنگی
دلتنگ که باشی آدم دیگری می‌شوی خشن‌تر ، عصبی‌تر ، کلافه‌تر و تلخ‌تر ...و جالب‌تر این‌که با اطراف هم کاری نداری........ همه اش را نگه می داری......... و دقیقا سر همان کسی خالی می‌کنی که دلتنگ اش هستی.........!!!...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۵:۱۱ ( 0 نظر , 196 بازدید )
داستان پرنده و قفس
  روزی روزگاری، پرنده‌ای بود با یک جفت بال زیبا و پرهای درخشان، رنگارنگ و عالی و در یک کلام، حیوانی مستقل و آماده پرواز، در آزادی کامل. هر کس آن را در حین پرواز می‌دید خوشحال می‌شد. روزی زنی چشمش به پرنده افتاد و عاشقش شد. در حالی که دهانش از شدت شگفتی باز مانده بود، با قلبی پرت...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۵:۰۳ ( 0 نظر , 208 بازدید )
گاهی...
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...   گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...   گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...   گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری ...   انگیزه ای برای فردا نداری و حال همکه...   ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۴:۵۴ ( 0 نظر , 213 بازدید )
لبخند
  نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز......
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۴:۴۹ ( 0 نظر , 209 بازدید )
من!!!
  باورت بشود یا نه ... !؟ روزی می رسد ؛که دلت برای هیچ کس ،به اندازه من تنگ نخواهد شد !برای نگاه کردنم خندیدنم ،اذیت کردنم .... برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی ! روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود .... می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد ... !!...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۴:۴۶ ( 0 نظر , 207 بازدید )
دستشویی با اعمال شاقه ؟!
 ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۳:۵۳ ( 0 نظر , 198 بازدید )
رستوران بی سر و صدا
   ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۳:۴۵ ( 0 نظر , 214 بازدید )
افتتاح نان بربری تهران در ارومیه ؟!!!
 ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۳:۳۲ ( 0 نظر , 196 بازدید )
بدون من
  دیدی که سخت نیست تنها بدون من... و صبح میشود شبها بدون من... این نبض زندگی بی وقفه میزند... فرقی نمیکند با من یا بدون من... دیروز گرچه سخت امروز هم گذشت... طوری نمیشود فردا بدون من... !!!          ...
تاریخ درج: ۹۱/۱۲/۱۷ - ۱۸:۳۱ ( 0 نظر , 241 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (3)