|
رتبه کلی: 1164
|
|
درباره من بنام خالق زيبايي
shirin201072@yahoo.com
|
گاهی وقتا ......گاهی وقتا
گاهی وقتا نمیتونی چیزی بگی باید ببینی ولی حرف نزنی ................
گاهی وقتا دلت میخواد از سینه بیاد بیرون تا خیلی
چیزهارو نبینی با چشات
گاهی وقتا لازمه لبخند بزنی و به راحتی از کنار ی
موضوع رد شی و به روی خودت نیاری ؛
گاهی وقتا لازمه که دست دشمنت رو هم بگیری ،
فقط و فقط... تاریخ درج: ۹۹/۰۷/۰۸ - ۱۱:۲۴
( 1 نظر , 77
بازدید )
.....
وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخهام را تحویل دهند. فردی وارد شد و با لهجهای ساده و روستایی پرسید: «کرم ضد سیمان دارین؟»
فروشنده که انگار موضوعی برای خنده پیدا کرده بود با لحنی تمسخرآمیز پرسید: «کرم ضد سیمان؟ بله که داریم. کرم ضد تیر آهن و آجر هم دارم. حالا ایرانیش... تاریخ درج: ۹۴/۰۱/۰۹ - ۰۸:۴۹
( 60 نظر , 237
بازدید )
وصیت سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی :وصیت کرده ام بعد از مرگم؛ همراه مندوتا فنجان چای هم دفن کنند!!شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید...بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش ...همانهایی که بی اجازه واردشدندخودخواهانه قضاوت کردند بی مقدمه شکستندوبی خداحافظی رفتند!بهشت جای دیگری نیست... بهشت اول : آغوش ... تاریخ درج: ۹۳/۱۲/۱۲ - ۰۸:۲۶
( 35 نظر , 237
بازدید )
اواز جغد
- انجمن داستان کوتاه
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده... تاریخ درج: ۹۳/۱۰/۲۳ - ۰۹:۵۶
( 26 نظر , 272
بازدید )
روز مادر مبارک
به یاد می آورم لحظه های فراز را که : صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را ، به یاد می آورم مادرم را . . . در روز مادر، عهد می بندیم که حرفی از اهانت و کم حرمتی به ساحت والایش روا نداریم و با بوسه بر دست و بازویش، نشان دهیم که ارزش گذار واهمه... تاریخ درج: ۹۳/۰۱/۲۷ - ۱۰:۲۹
( 16 نظر , 208
بازدید )
چادر حجاب برتر
cclliip749085922478175270845383vviiddeeoo
خانوووووووم… شــماره بدم؟
خانوم ! برسونمت؟
خانوم! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه میشنید!
بیچــاره اصلاً اهل این حرفها نبود… این قضیه ب... تاریخ درج: ۹۲/۰۹/۱۷ - ۰۸:۳۸
( 42 نظر , 327
بازدید )
یکی از نامه های زیبای بابا لنگ دراز به جودی
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسی... تاریخ درج: ۹۲/۰۸/۰۴ - ۱۰:۳۰
( 27 نظر , 350
بازدید )
فقر
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست طلا و غذا نیست فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکندفقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند فقر ، پوست موزی است که... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۱۸ - ۱۰:۲۲
( 20 نظر , 279
بازدید )
علم بهتر است یا ثروت ؟
شیخ را گفتند : علم بهتر است یا ثروت ؟ شیخ بیدرنگ شمشیر از میان بیرون آورد و مانند جومونگ مرید بخت برگشته را به سه پاره ی نامساوی تقسیم نمود و گفت : سالهاست که هیچ خری بین دو راهی علم و ثروت گیر نمیکند ..... مریدان در حالیکه انگشت به دندان گرفته ولرزشی وجودشان را فرا گرفت گفتند یا شیخ ما را دلیلی عیا... تاریخ درج: ۹۲/۰۶/۳۱ - ۱۱:۳۲
( 14 نظر , 257
بازدید )
خدایا
cclliip82860814738882807119937vviiddeeoo
خدایا : من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری ! پس ای خدا! هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند ؟ تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، و در یک کلام ... محتاج توام ! گاهی فکر می کنم... تاریخ درج: ۹۲/۰۶/۲۱ - ۱۰:۱۳
( 4 نظر , 274
بازدید )
|
|
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
|