عید امدو عید امد فرزند بهار امد
پروانه و شمعو گل با کبک و هزار امد
اواز خوش مستان در باغ خروشان شد
خوش باش تو هم سنبل بلبل به کنار امد
قارخین ایاغا یولداش بایرام ائلیییب غوغا
هریانی ائدین گول سیز هریانی ائدین رعنا
حئیراندی بوگون باغلار رقصاندی بوگون داغلار
باخساز بو گوزل بایرام هریانی ا...
حافظ
اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمر قند و بخارا را
صائب تبریزی
اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل مارا
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پارا
هر ان کس چیز میبخشد زمال خویش میبخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
استاد شهر یار
اگر ان تر ک شیرازی ب...
مشو در زندگی تو ناجوانمرد
هر ان کس ان بود خود را که گم کرد
بود چون نا جوانمردی زبونی
که چون ان در دلش شیطان بپرورد
گریزد هر که از انسان مدار ی
رسد بر خانه ی او سلطه ی درد
برد زیر سوال انسان خودش را
رود گر او بسوی نا جوانمرد
چو خس این نا جوانمردان گدایند
گدایی بر گدایان شد ر ه اورد
...
امده ام تورا برم ماه دیار خود کنم
جان بدهم برای تو یار و نگار خود کنم
امده ام تورا کنم پادشه دیار خود
تخت تورا ای صنما من به کنار خود کنم
تا که تو سایه افکنی بر دل و جانم ای صنم
امده ام تورا برم حانه چنار خود کنم
من که زسردی زمان خسته شدم درین زمان
امده ام که تا تورا ماه بهار خود کنم
...
بر سر عشق تو من سوختم و دود شدم
بعد از ان بر همگان ساز شدم سود شدم
خبری از تو گرفتم زرفیقی مشفق
خسته بودم زخبر سالم بهبود شدم
چون زوصل تو امیدی به دلم راه بیافت
دل به رقص امدو از مسئله خشنود شدم
اتش عشق تو در هجر مرا ویران کرد
بر همه عالمیان سوختم و عود شدم
غمزه ی تیر تو هرگز نرود از یا...
امدم کویت ببینم من تورا باده بدست
گفت هم کویت به من با لحن خوش ای بت پرست
امدی بت بشکنی یا بت بری از کوی ما
از بت این کوی ماهرگز کسی از جان نرست
گفتم از جان بگذرم گر دست من بر او رسد
چون که پیمان بسته دل با جان خود روز الست
گفتم از نمرودها کی ترسم اندر کوی تو
میبرم من ان بتم را کوی خود...