|
رتبه کلی: 3277
|
|
درباره من مردمی را که «آب قنات» ندارند،
به جستجوی «آب حیات» در پی
اسکندر روانه کردن
و قصه خضر بر گوششان خواندن،
شیطنت بدی است.
آنها که «عشق» را در زندگی
خلق،جانشین «نان»
می کنند،
فریبکارانند که نام فریبشان را
«زهد» گذاشته اند.
*
مهتا دانشگر
19
تهران
اصالتا زنجاني
|
یک دقیقه سکوت!!
ﯾﮏ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺕ !!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﯽ ﮐه
ﺩﺭ ﺣﺪ ﯾﮏ ﻓﮑﺮ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻣﯿﺪﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﺪﻧﺪ
...
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺳﭙﺮﯼ ﻛﺮﺩﯾﻢ!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ
ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻟﻪ ﺷﺪ!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ...
تاریخ درج:
۹۱/۰۸/۱۰ - ۲۱:۲۸ 3 نظر , 365
بازدید
براي پيامبر خوبي ها ، براي حضرت باران...
برای پیامبر خوبی ها، برای حضرت باران
و تنها قصه ی توست که در آن یکی بود و یکی نبود،
و آن قصه ی توست که در آن زیر گنبد کبودش غیر از خدا هیچکس نیست .
من «یکی بود و یکی نبود» قصه ات را از...
تاریخ درج:
۹۱/۰۷/۰۲ - ۱۲:۰۷ 11 نظر , 568
بازدید
تنهايي؟؟!
وقتي فهميدي قرار نيست با هر زن و ...
وقتي فهميدي قرار نيست با هر زن و
دختري كه دوست شدي،به رخت خواب بري؛
هر وقت ياد گرفتي بدون توقع دوستي كني...
هر وقت فهميدي هر كسي كه دوستت شد ، دوست دخترت نيست
و براي جواب سلامش بايد به يه عليك محترمانه فكر كني
نه به پيدا كردن يه مكان خالي....
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۲۹ - ۱۵:۰۹ 11 نظر , 939
بازدید
دوستان بیایین انقلاب کنیم
سلام
دوستان چه هدفی از حضور در این سایت دارین؟
وقتی تو اینترنت هستین فقط تو این سایت هستین؟
مدت زمانی که تو نت هستین چه چیزی یاد میگیرین؟
دوستان از گذاشتن مطلب های عاشقانه و احساسی خسته نشدین؟
آخه چقدر مسخره بازی
بسه دیگه
بیایین مطالبی بذاریم و از مطالبی بازدید کنیم که...
انشاء...
يه روز يه پسر كوچولو كه مي خواست انشاء بنويسه از پدرش ميپرسه : پدر جان لطفا به من بگين سياست يعني چي؟
پدرش فكر ميكنه و ميگه : بهترين را اينه كه من براي تو يك مثال در مورد خانواده خودمون بزنم كه تو متوجه سياست بشي؛ من حكومت هستم ، چون همه چيز رو در خونه من تعين ميكنم ...مامانت جامعه هست چون كا...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۱۹ - ۱۳:۴۳ 12 نظر , 658
بازدید
رفته بودم فروشگاه.......
رفته بودم فروشگاه.......
يه پيرمرده با نوه اش اومده بود خريد ،پسره هي زر زر ميكرد.پيرمرده ميگفت:آروم باش فرهاد!
آروم باش عزيزم!
جلوي قفسه خوراكي ها، پسره خودشو زد زمين و داد و بيداد...
پيرمرده گفت:آروم فرهاد جان!ديگه چيزي نمونده خريد تموم بشه!
دم صندوق پسره چرخ دستي رو كشيد چن...
تاریخ درج:
۹۱/۰۶/۲۲ - ۱۸:۵۵ 10 نظر , 805
بازدید
نقطه های خالی!!!
من مي دانم
دلم تا همیشه در وسط ترین
نقطه ی زندگیت جا مانده است ...
جایی بین خواستن و نخواستن ...
جایی بین بودن و نبودن ...
جایی بین رفتن و نرفتن ...
جایی بین ....... این نقطه های
...
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
|