در حیرتم از خلقت آب،
اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند.
اگر با اتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند.
اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند.
اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ میکند.
...
سامان4شیردل
تاریخ درج:
۹۶/۱۱/۱۹ - ۱۵:۲۰ 29 نظر , 535
بازدید
دل به دلبـــر دادم و دلـدار،
دل را دل ندیــــد ..
دل به دلبر دل سپرد،
دلدار پا از دل کشید !!
دل به دنبال دلش،
دل دل کنان، دلخون دل
دل ز دلبر خواستم،
دلبر دل از این دل برید
دل شکست و تیره روزی شد
نصیب ...
لاهوتیان
تاریخ درج:
۹۶/۱۰/۰۸ - ۱۶:۳۵ 22 نظر , 297
بازدید
آدمیزاد است دیگر...
گاهی سینه می دهد جلو
لاف می زند
که مثلا دلش میخواهد تنها باشد
دستش مال خودش باشد
دستش توی دست خودش باشد
اصلا دستش بند دست کسی نباشد
آزاد باشد....
که دستش خالی باشد از "هرچیز"
از "هر کس"
که مثلا دستش همدمای دست دیگری نشود
دستش اگر سر...
موسی اصلانی
تاریخ درج:
۹۶/۰۷/۱۵ - ۱۲:۴۹ 71 نظر , 580
بازدید
گاهی دلت تنگ می شود ...
تنگِتنگِتنگ
آنقدر تنگ که دیگر اسمش دل نیست !
شاید نقطه ای جا مانده ،از خاطراتی دود شده باشد ...
در اعماق وجودت ،که روزی نامش دل بود و تنگ میشد !
...
پسرخوب71
تاریخ درج:
۹۶/۰۶/۲۴ - ۱۴:۲۶ 9 نظر , 295
بازدید
کاش تا دل می گرفت ومی شکست
دوست می آمد کنارش می نشست!
کاش میشد روی هر رنگین کمان
مینوشتم مهربان با من بمان!!
کاش میشد قلب ها آباد بود
کینه وغم ها به دست باد بود
کاش میشد دل فراموشی نداشت
نم نم باران هم آغوشی نداشت
کاش میشد کاش های زندگی
تا شود در پشت قاب بندگی
کاش میشد کاش ها مهمان ش...
لاهوتیان
تاریخ درج:
۹۶/۰۴/۲۹ - ۱۸:۳۸ 36 نظر , 852
بازدید
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل آفرین دل مرحبا دلز دستش یک دم اسایش ندارم
نمی دانم چه باید کرد با دل ؟هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دلبه چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل مصیبت دل بلا دلاز این دل داد من بستان خدایا
ز دستش تا به کی گویم خدا دل ؟درون سینه آهی...
لاهوتیان
تاریخ درج:
۹۶/۰۳/۲۴ - ۱۶:۳۳ 23 نظر , 595
بازدید
صنما چونک فریبی همه عیار فریبی
صنما چون همه جانی دل هشیار فریبی
سحری چون قمر آیی به خرابات درآیی
بت و بتخانه بسوزی دل و دلدار فریبی
دل آشفته نگیری خرد خفته نگیری
تو بدان نرگس خفته همه بیدار فریبی
ز غمت سنگ گدازد رمه با گرگ بسازد
&n...
لاهوتیان
تاریخ درج:
۹۶/۰۳/۲۰ - ۲۰:۴۶ 50 نظر , 632
بازدید
گل که باشی ،باغبانها دست چینت می کنند
سنگ باشی میتراشند ونگینت میکنند...
هرگز از این پیله تنهایی ات غمگین مباش
روز گاری می رسد فرش زمینت می کنند
چوب خشکی در بیابان باش،اما مرد باش
چوب نامردی اگر در آستینت میکنند...
ای درخت پیر،بر این ...
لاهوتیان
تاریخ درج:
۹۶/۰۳/۱۸ - ۲۳:۰۵ 29 نظر , 694
بازدید
خسته دلم بی تو در این گوشه ی دنیا
افتاده ام این کنج غم آشفته و تنها
از غصه به لب آمده جانم نفسم رفت
نومیدم از آن این که نبینم صبح فردا
دارم هوس وصل تو را دانم و اما
سودایی ...
برسام محمدی
تاریخ درج:
۹۶/۰۲/۲۸ - ۲۲:۱۱ 13 نظر , 69
بازدید
حرفی دارم برایت اگر گوش می کنی.
سربسته می نویسم. تو خود حدیث مفصل بخوان.
باید کاری کنی به جای غصه خوردن
و به جای تن دادن به تقدیر و طالع.
کمی خودت را نبین کمی خودت را مقصر بدان
تا تحمل اشتباهات دیگران برایت...
برسام محمدی
تاریخ درج:
۹۶/۰۲/۲۷ - ۲۱:۵۲ 15 نظر , 80
بازدید
به گرد دل همیگردی چه خواهی کرد می دانم
چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد می دانم
یکی بازی برآوردی که رخت دل همه بردی
چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد می دانم
به یک غمزه جگر خستی پس آتش اندر او بستی
بخواهی پخت می بی...
لاهوتیان
تاریخ درج:
۹۶/۰۲/۲۵ - ۱۲:۰۹ 27 نظر , 829
بازدید
دلمان خوش است که مینویسیم و دیگــران می خـواننــد و عــده ای می گـوینــد آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند و بعضــی مـی خنــدنـد دلمــان خـوش اســت به لــذت هــای کــوتـاه به دروغ هــایی که از راســت بـودن قشنــگ تـرند به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند یـا کســی عاشقمــا...
سوشا سورین
تاریخ درج:
۹۵/۱۲/۳۰ - ۲۲:۰۵ 6 نظر , 28
بازدید
عشق، بله کلمه عشق به معنی دوست داشتن و محبت ورزیدن است و مانند سَرابی است که تشنه ای به آن مینگرد، حال این سراب گاهی به واقعیت تبدیل میشود و گاهی دلی را سوزان تر از همیشه در حسرت آبی گوارا نگه میدارد.
همانطور که میدانید برای اَقشار مختلف، عشق معانی مختلفی دارد... عشق از منظر بعضی افراد...
صادق-1997
تاریخ درج:
۹۵/۱۲/۱۴ - ۰۲:۵۲ 343 نظر , 914
بازدید
عشق به طبیعت
عشق به جنس مخالف
حق الناس
این روزها
ایرج بسطامی - کیه کیه در میزنه
یک دل بزرگ در نت صدای زیر و کوهستان تقدیر از خانواده آقای خسرو عبدالهی
منم آوای دلشکستکی
خیالی خیال پرداز آوای ماندگی
دلخوش به سرزمین آرزوها
سالها در حسرت یاد یار وطن
غربت غریبی در تقدیر زندگی
گرد و غبار بر رخ
محزون و اندوهگین
از یاد آور ذهن خیالی
که به روزی لباس نو وطن
برتن
بر جسم خسته
آرام جانم دهد
اما من و وطن
در رسیدنش
طبل جنگ بر کوس زمان
...
یک روز در مسیری مال رو بین بانسنت و شمه سر در بلوچستان با موتور ایز روسی در ریگزاری گیر کردم.تا اینکه ندانسته سر از روستایی در آوردم.که اصلا فکرش را نمی کردم.در دامنه کوهی جلگه مانند کوچکی که سبزی درختان خرمایش طراوت خاصی را نمایان می کرد و ذهن هر کنجکاوی را سوی خود می کشید.هر چه به روستا...
هرچند زمان زیادم در مدرسه و تردد به روستای آوین می گذرد.و خسته از این کاراز گذر روزها زیاد چیزی حالیم نیست.اما همچنان دلتنگم، اخت گرفتن با محیطی این چنین برایم سخت است.چراکه بیشتر عمرم را در بلوچستان گذرانده ام و با فرهنگ و آداب و رسوم مردمان مهربان آن دیاربزرگ شده ام.که کم...