درباره من
سلام دوستان
دیوارهای دنیا بلند است ، و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.
مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد.
به امید آن که شاید در آن خانه باز شود، گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.
آن طرف حیاط خانه خداست.
و آن وقت هی در می زنم،
... در می زنم،
در می زنم،
و می گویم:
دلم افتاده توی حیاط شما ،می شود دلم را پس بدهید؟
کسی جوابم را نمی دهد..!
کسی در را برایم باز نمی کند..!
اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار !همین ...
من این بازی را دوست دارم...
آنقــــــدر دلم را پرت میکنم ؛آنقـــــــدر دلم را پرت میکنم تا خسته شوند!
تا دیگر دلم را پس ندهند... تا آن در را باز کنند و بگویند :
بیا خودت دلت را بردار و برو!