فراموش کردم
رتبه کلی: 1149


درباره من
http://raftanha.blogfa.com

وای چشمانت...
گیر داده بودند که چیزی بگو
و من خاک بر سر
همه آنچه را که میخواستم بگویم
با آب دهانم قورت دادم
حالا مدتهاست که دلم درد می کند...

سر اومد زمستون
سراومد زمستون، شکفته بهارون گل سرخ خورشید بازاومد و شب شد گریزون کوهها لاله زارن، لاله ها بیدارن تو کوهها دارن گل گل گل آفتاب رو میکارن توی کوهستون، دلش بیداره تفنگ و گل و گندم داره میاره توی سینه ش جان جان جان یک جنگل ستاره داره، جان جان، یک جنگ...
جمال نقش تاریخ درج: ۹۳/۱۲/۲۴ - ۱۲:۰۰ 10 نظر , 253 بازدید
درکجای عادت آیینه پنهانم،بگو
در کجای عادت از آیینه پنهانم بگو در کدامین چالش از کف رفت ایمانم بگو با کدامین ظلم غم راهی به قلبم باز کرد با کدامین صبر شد آخر به لب جانم بگو با کدامین جلوه دیگر کارم از بودن گذشت شد کجای باورم تردید مهمانم بگو در کدامین لغزش افتاد آخر این تنگ غرور گو ...
جمال نقش تاریخ درج: ۹۱/۰۵/۲۸ - ۰۹:۲۶ 19 نظر , 1452 بازدید
دجال
این شعر را سال 1380 در فردیس کرج نوشتم: دجال فصلی گذشت و هنوز توده برف کثيف کنج حياط - به عبث - وهم باران را به گهواره ذهن مضطرب باغچه لالايی می خواند و با ريزش پياپی دود - خوشباورانه - دل به آخرين برگ لرزان آويخته بر درخت سپرده د...
سهند مرسلی تاریخ درج: ۹۱/۰۵/۲۷ - ۲۳:۴۷ 7 نظر , 118 بازدید
من همیشه حقیقت رو می گم. حتی وقتی دروغ می گم .
همگی شما آشغالید. میدونید چرا ؟ چون نمی تونید چیزی که میخواین باشین. شما به آدمهایی مثل من نیاز دارین. شما به آدمهایی مثل من نیاز دارین تا با انگشت نشونشون بدین و بگین : «این آدم بده هست». که چی ؟ که خودتون خوب باشین ؟ نه ، شما خوب نیستین. شما فقط بلدید چطور غافلگیر بشین، چطو...
سهند مرسلی تاریخ درج: ۹۱/۰۵/۲۷ - ۲۲:۳۹ 6 نظر , 87 بازدید
بزرگترین دروغ تاریخ مطبوعات ایران: نامه چارلی چاپلین به دخترش
چکیده :این نامه غیر واقعی و دروغین که در مقدمه چند کتاب هم منتشر شده و به آن استناد می شود، علاوه بر دریافت مجوز انتشار در کتاب های متعدد از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در نمایشگاه عفاف و حجاب سال گذشته مصلای بزرگ تهران، به عنوان یکی از مستندات زشتی برهنگی به نمایش عموم گذاشته شده بود.... ...
عبدالله (سهند) مرسلی تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۱۷ - ۱۴:۵۶ 16 نظر , 51 بازدید
اندر حکایت من و ...
بالاخره از بند اجباری و خرده فرمایشات مافوق های درجه دار خلاص شدم و رخت مقدس نظام رو تو صندوقچه ی فلزی انباری جا دادم و قفلش کردم سه شب بود که تو خونه و توجمع فامیل و شلوغی خونه کیف می کردم بزم عاشیق براه بود فک و فامیل خوش طینت ما تا امعاء و احشاء گوسفند قربونی تموم نمی شد قصد نداشتند زحمتو کم ک...
ف.فرامرزی تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۰۷ - ۰۹:۱۹ 16 نظر , 1034 بازدید
اندر حکایت من و...
یه هفته هر روز میرفتم و زیبا خانوم یا دستش تو حنا بود یا حموم بود و یا خواب بودن حلواهایی که از غوره ها ساخته بودم رو دستم باد کرده بود پارچه های توی چمدون چوبی ننه هم ته کشیده بود آخر هفته به اتفاق ننه رفتیم سراغ عمه خانوم تا مرحمی بذاره رو دل بی صاحب بنده عمه خانم فرمودن: ...
ف.فرامرزی تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۰۸ - ۱۹:۴۵ 22 نظر , 1093 بازدید
یتیم خانه با طعمی تلخ و شیرین.
دیروز یک شنبه با دوستانم به چاتالجا در نزدیکی استانبول رفتیم. منطقه ای خوش آب و هوا که اهالی استانبول برای تفریح و خوش گذرانی و نیز اسب سواری به این منطقه می آیند. ولی من قصد خوش گذرانی نداشتم و دنبال آدرس یک یتیم خانه بودم. عزیز نسین خانه خود و درآمدهای فروش کتاب ها و آثارش ...
عبدالله (سهند) مرسلی تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۰۸ - ۱۸:۳۸ 47 نظر , 379 بازدید
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات