فراموش کردم
رتبه کلی: 448


درباره من


«ـ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.

در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.

دست از گمان بدار!

با مرگ نحس پنجه میفکن!

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . .»



نازلی سخن نگفت؛

سرافراز

دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .





«ـ نازلی! سخن بگو!

مرغ سکوت، جوجة مرگی فجیع را

در آشیان به بیضه نشسته ست!»



نازلی سخن نگفت؛

چو خورشید

از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت . . .



نازلی سخن نگفت

نازلی ستاره بود

یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت . . .



نازلی سخن نگفت

نازلی بنفشه بود

گل داد و

مژده داد: «زمستان شکست!»

و

رفت . . .
بخونین داستان خیلی خوبیه
بله بخوانید خیلی قشنگهدختر : خاهش میکنم تنهام نذار من بدون تو میمیرمپسر : همه چی بین ما تموم شدسدختر:چرا باهام اینکارو میکنی؟پسر : من کس دیگه ای رو دوس دارمپسر گوشی رو قطع کرددخترک گوشی راب روی تخت پرت کردوزارزارگریه کردب سراغ کامپیوترش رفت همینطور به صفحه کامپیوترش که عکس پسرراگذاشته بودخیره ماندهم...
تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۲۵ - ۰۰:۴۹ ( 4 نظر , 253 بازدید )
فردا...
فردا... توهمی برای فرار از واقعیت امروز فرض کنید انسان به خواب نیاز نداشت و همواره بیدار بود مرز امروز و فردا از بین میرفت مگر نه اینکه روزها و شب ها پیوسته اند فردا توهم است  فقط انسان ها عادت دارند  همیشه شروع کنند   ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۲۲ - ۱۲:۴۰ ( 5 نظر , 312 بازدید )
برداشت شما از این عکس؟
                       اینجا کلیک کن       برداشتت از این عکس چیه؟    ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۰۷ - ۱۵:۴۴ ( 10 نظر , 301 بازدید )
دانشجوی عاشق
یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود.بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه...روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۰۶ - ۱۲:۱۷ ( 13 نظر , 188 بازدید )
داستان ترسناک و خونین از چارلی بترس
سالها پیش در مدرسه ای کوچک در دهکده هالیرز در حوالی شهر نیویورکپسر بچه ی کوچکی با حالتی آشفته در محوطه حیات مدرسهبا عصبانیت به پاره سنگهای جلو پایش لگد می انداختنگاه مایوسش را به پنجره کوچک کلاس انداختکه دختری با موهای طلایی در چهارچوبش خودنمایی میکرددخترک که انگار نگاه پسر را حس کرده بود مسیر نگاهش...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۰۵ - ۲۳:۱۱ ( 7 نظر , 249 بازدید )
شما در لیست سیاه این کاربر قرار دارید!
            وقتی یه حرفی میزنین یا توهین میکنین صبر کنین جوابشو بشنوین بعد بزارین لیست سیاه...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۰۵ - ۱۶:۰۸ ( 10 نظر , 25 بازدید )
سوال از مدیران انجمن های سایت
ببخشید یه سوال دارم من میتونم متن آهنگ های شاهین نجفی رو بزارم تو صفحم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟   منابع این متن ها هم سایت هایی هستن که فیلتر نیستن   خواهشا یکی زود به من جواب بده...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۰۴ - ۲۳:۰۷ ( 11 نظر , 213 بازدید )
چرا؟
چرا انتظار دارین به مطالب چرتتون بگم عالی بود؟   چرا وقتی عکس خودتتونو میزارین باید بگم خیلی خوشگلی؟   چرا وقتی حقیقت رو میگم میزارین لیست سیاه؟     چرا؟      ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۰۴ - ۲۲:۵۱ ( 5 نظر , 163 بازدید )
داستان محمود و مسعود
دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتی دیرینه داشتن، تا جایی که مردم فکر میکردن این دو نفر باهم برادرند. روزی روزگاری مسعود نقشه گنجی رو به محمود نشان داد و با هم تصمیم گرفتن که به دنبال گنج برن. یک روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظی کردن و رفتن. محمود نقشه ای در سر داشت که وقتی به گنج دست پ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۰۴ - ۱۵:۵۵ ( 4 نظر , 254 بازدید )
زنگ تفریح-مطالب و تصاویر طنز - انجمن سوته دلان
    منبع تمامی مطالب:Google Plus                   مینی بوس پر از مسافر، به سوی مقصد در حرکت بودکه مردی رو می بینن که تلو تلو می خورده و منتظر تاکسی بوده.فکر می کنن حالش بده، توقف می کنند و مرد بی چاره رو سوار می کنندهمین ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۰۴ - ۱۵:۴۵ ( 1 نظر , 218 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (2)