(تقدیم به برادران و خواهران افغانیم) بیا ای ساده پیراهن بیا سختی کشیده، جنگ دیده، ...

اصول روشنفکری !!! شما با احراز ده مورد از موارد ذیل به راحتی روشنفکر!!! می شوید: ۱. به جای واژه «نظم و انظباط» از واژه دیسیپلین استفاده کنید. ۲. به جای واژه «روش» از واژه متد بارها و بارها استفاده کنید. ۳.لباس های تنگ و عورت نما بپوشید و چند گردن آویز صلیب...

دستهایش بوی فانوس می داد و از نگاهش تاریخ سیراب می شد، آمد و نرفت، ماند تا نصیب گهواره های قرن شود. تو را از زیر خاک جهالت من بیرون کشید و در کوثری جاری اندام ظریفت را تعمید داد. مرا بصیرت بخشید تا در زیر سیاهی پوستت سپیدی ضمیرت را ببینم. دعایم آموخت و گفت مهربان باش. می گفت رقیق باشید و از...

بهشت بودم و گوشه چشمي به وصف العيش مرسوم تَجري تَحتِ الاَنهار داشتم، مرغزاري وسيع بود كه نازكاكل خيزرانهايش را باد خنكي شانه مي كرد، آبشاري طويل بود كه چون گيسوي مرصع خاتون مهربان بر چهره مشتاق يارش فرو مي ريخت، شبهايي رقيق بود كه هيچ كودكي از ترس دزد برزن با ملامت مادر در خانه اسير نمي شد، پرنده...

روباه را حيواني باهوش مي گويند ولي براي كساني كه آن را مي شناسند موجودي ترسو و لاشه خوار است كه هميشه در حاشيه شهرها و روستاها زندگي مي كند. در كلاس دوم ابتدائي قديم درسي بود به نام «روباه و کلاغ». زاغکی قالب پنیری دید، به دهن برگرفت و زود پريد... وقتي اين درس را مي خواندم فكر مي كردم...

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خواست پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کای...

وقتي توي روستا زندگي مي كرديم و بچه هفت هشت ساله بيش نبودم جغرافياي تمام زمينهاي كشاورزيمون، شمار درختهامون، شمار گاو و گوسفندهامون حتي تعداد سيبهايي كه داشتيم را مي دونستم. اگر كسي يك سيب رو مي كند مي دونستم كي كنده و حتما تلافي مي كردم، اگر كسي يك وجب از زمينمان مي گذشت حتما تلافي مي كردم. خاك ...

گاهي كه مي شود حرفهايي زد ناخواسته تصميم مي گيري هيچ حرفي نزني ولي پيش خودت مفتخري كه بالاخره من مثل نمكدان چيزهاي تلخي توي دلم هست ولي نمي گمشان تا ديگران تلخكام نشوند. گاهي هم حرفهايي مي زني كه مثل زهر مار هست و نبايد بزني ولي چفت دهنت بند نمي آد. اينا ...