|
رتبه کلی: 4654
|
|
|
نوشته هایی از خودم
1- آن لحظه که حس ناخوشایندی چنگ به رخ نگاهت میزند به فرار خوشایندی بیاندیش که هرکس قادر نیست!!!!
2- جمله در معنا گژتابی میکند معناها را بایستی در مجموعه ها یافت و انجاست که هنر متولد میشود.
3- زندگی بازی ست که بردش در برد حریفت نمایان می شود.
4- دیگر به بای... تاریخ درج: ۹۱/۱۱/۰۱ - ۱۲:۲۱
( 9 نظر , 266
بازدید )
نگاه بی نگاه
- انجمن شعر
سیگار با سیگار،سیگار را یادم نیست!
عینکم را !، خانه ام را ! ،شعرهایم را!
مادرم را نیز!
آسمان میگرید،روی یخ میلغزم
معصوم می خندد و به من می گوید
پاهایم را،روی برف بگذارم
من نگاهش کردم و به او خندیدم
چشم هایم برفی ست
عینکم را دیدم!،برف ها را دیدم!
معصوم را نیز...
م.س-91/10/12... تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۱۲ - ۲۱:۲۷
( 10 نظر , 643
بازدید )
من به پرواز دچار.....
- انجمن شعر
چشم هایم در نگاه مرغی
که به آغوش طبیعت جاریست
لحظه ای در سبد احساسش
باقی ماند.
آسمان خالی است
من به پرواز دچار
*****
کودکانی پی بازیگوشی، سنگی در دست
لای احساس سپیدار، پیامی دادند
*****
چشم هایی سوی آفاق نظر می کردند
آسمان آبی است
نگاه پر خورشید به بالا آمد
گویی در نور اسا... تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۰۲ - ۱۶:۲۹
( 8 نظر , 724
بازدید )
پاک کن خاطره را...
- انجمن شعر
آه! ای ذهن اسیر
در پی خاطره ها
پاک خواهم کرد، هرچه که بود
حسرت پنجرهء تنهایی
که در آن هیچ کسی نیست
افسوس کنان
قامت افراشته، پنجره را باز کند
به صدایش خندد
رنگ یک برگ به آستانه مرگ
که به فریاد بلندی رقصد
و صدای حرفی، که به چنگال سکوت درگیر است
حس یک کوه بلندی
که به رخسار درخت می گرید
همه... تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۰۲ - ۱۶:۲۳
( 1 نظر , 502
بازدید )
من به پرواز دچار........
- انجمن شعر
من به پرواز دچار.....
چشم هایم در نگاه مرغی
که به آغوش طبیعت جاریست
لحظه ای در سبد احساسش
باقی ماند.
آسمان خالی است
من به پرواز دچار
*****
کودکانی پی بازیگوشی، سنگی در دست
لای احساس سپیدار، پیامی دادند
*****
چشم هایی سوی آفاق نظر می کردند
آسمان آبی است
نگاه پر خورشید به بالا آمد... تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۰۲ - ۱۵:۵۷
( 2 نظر , 386
بازدید )
پاک کن خاطره را...
آه ای ذهن اسیر
در پس خاطره ها
پاک خواهم کرد، هرچه که بود
حسرت پنجرهء تنهایی
که در آن هیچ کسی نیست
به صدایش خندد
رنگ یک برگ به آستانه مرگ
و صدای حرفی در چنگال سکوت
حس یک کوه به رخسار درخت
بی شمار خواهم گفت
عاشق فریادم
حس یک آزاده
حس یک دشت بزرگی به هنگا... تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۲۵ - ۱۵:۴۱
( 10 نظر , 489
بازدید )
شعله اسیر
در درون شهرم شعله ای روشن بود
نرم و ارام و غریب سوسو کنان
اتش اش افروخته، از پس پنجره ای
گاه گاهی رقص اش
مثل یک مرغ اسیر، مثل یک زندانی
پیکر پنجره شهرم را
لحظه ای می جنباند
م.س(91/4/16)... تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۲۵ - ۰۴:۰۶
( 2 نظر , 296
بازدید )
نگاه گناه
گاهکی حس گناهی به سراغم آمد
چشمکی بر من زد
و نگاهی درهم
خنده ام را خنداند
حرفهایم به چنانی احساسی
رنگ تنهایی داد
شیونی از ته دل
و صدایی دورگه
ریشخندی به طرب آلوده
به نگاهش کردند
همچنان حاشا کرد
و نگاهش به چپاول
هدفم را می دید
اه آن لحظه دیدار چه بود.
م.س (91/9/21)... تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۲۵ - ۰۳:۵۶
( 4 نظر , 404
بازدید )
آیا دین زاده ترس آدمی ست ؟
- انجمن مذهبی
دوست دارم نظرات دوستان را بصورت واقعبینانه در باره این موضوع بدانم برایم خیلی مهم است نظری نمی دهم تا دیگران بدون هیچگونه تصوری از ذهنیتم کمک کنند؟... تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۲۳ - ۲۰:۴۵
( 19 نظر , 374
بازدید )
|
|
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
|