گاهی آدما به جایی میرسند که دیگه هیچ چییز براشون مهم نیست یه حس خیلی عجیب که من بهش میگم بی تفاوتی این حس با نبودن و نیستی هیچ فرقی نمیکنه مدتیست دارم لمسش میکنم این حسو دوست دارم دوست دارم نیست شم دوست دارم نباشم امروز نیست شدم دیگه فرقی نداره که باشم یا نباشم دیگه هیچچچچچچچچ...

ساعتهاست ماتم برده به چی ؟نمیدانم کجایم نمیدانم؟ هستم یا نیستم این را هم نمیدانم ؟ نیستهای زندگیم زیاد شده چقدر حسرت هستها عذابم میدهند ساعتهاست درجا میزنم این روزها بودن را در نبودن ارزو میکنم ای کاش میشد با سفیدی دیوار یکی شوم ای کاش میشد بدانم تفاوت بودن و نبودن را ...

خواستم نقش بزنم اما نقشی نداشتم مدتیست فعل ماضی را صرف میکنم چقدر صرف کردنش برایم دشوار شده بودم داشتم بودیم  ...

زمین افریده شد سیب خورده شد ادم رانده شد همراه حوا محاکمه شدند و چقدر بیملاحظه فقط یک سیب شایدم یک گاز بیشتر حکم صادر شد ما رانده شدیم به سرزمین تاریکی ها وای دارم کفر میگم الان کافر شدم گویند فاصله اش یک نفس است من وای من تاریخ تکرار شد باز ت...

امروز به اناتومی بدنم سری زدم اه نفسم بند امده یک دو دو دو بین سرخرگ و سیاهرگم سوئ تفاهمی بود یکی میرفت و اون یکی انتظار برگشت نداشت قلبم میتپید اما بیصدا میتپید یک دو دو چشمهام تار بود میدید اما کور میدید انگار اصلا نمیدددید وای نفسم بیچاره نفسم که در نم...

و حالا 29 سال متوالیست در ماه و روزی معین مادرم مرا از یاد میبرد این روزها به ماه نزدیک میشوم از ماهیتم دور وزن مچاله ام میکند خار چشمهایت بر گونه هایم فرو میروند این روزها زمین پر است از نگاههایی که هر چند ثانیه یکبار مرا به دنیا میاورند مرا از دنیا میبرند...

قبلا این جا نبوده ام هیچگاه نبوده ام چند روز و چند ساعت پیش دعوت شدم آدرس و از چشم شب گرفتم گفت تو فقط بیا اومدم ناخونده اومدم منو ببخشید کادو یادم رفت چند روزی گنگ بودم هی پرسه میزدم پرسه پرسه یکی اد میکرد اون یکی رد میکرد یکی گل میداد یکی پر میکرد میلاد از ...

من زنم به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو درد اور است که من ازاد نباشم تا تو به گناه نیفتی قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می ایند تاسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم............... ...