|
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
خاطره
قفل از سخنم ،کلید من اشعارمآنی که تو میشناسی از من ،نه منمخوشحالی من حدوث گمنامی مناسرار درون جان خود را کفنمروزی که به جستجوی من برخیزییک خاطره ام ،غبار راه وطنم....
کاری به کارِ هم نداشته باشیم !
کاری به کارِ هم نداشته باشیم !
یکی دیوانه ی اهل بیت است ،
یکی فقط احترام می گذار...
از خاطرات بلوچستان در رکورد زنی
در دوره جوانی در منطقه جهلو زرآباد کنارک چابهار مدیر مدرسه راهنمایی شهید میر حسینی زرآباد بودم.هر روز صبح زود به بعضی از روستاها که ماشین نبود با موتور ایژ روسی که اسمش را داداش کایکو گذاشته بودم.سر می زدم و جابجایی دانش آموزان را انجام می دادم.
این جریان مثل خواب یادم هست.در تلاقی چند روستا دانش آ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت پنجاه و یکم
بسته های گردشگری به مهمانان کمپ اولامای نیکان هفت چشمه
بسته های مسیر اصلی معرفی به مهمانان در راه کمپ اولامای نیکان هفت چشمه
1- بازدید از منزل آقای پاشایی در شهر میانه
این منزل با نهایت زیبایی و استفاده از قلوه سنگها با سلیقه شهرومند میانه ای آقای ارسلان پاشایی ساخته شده است.دیدن این منزل و نوع...
عشق زیباست و حرمت دارد ..
تو مرا آزردی........
که خودم کوچ کنم از شهرت.....
تو خیالت راحت!
میروم از قلبت....
میشوم دورترین خاطره در شبهایت......
تو به من میخندی......
و به خود میگویی:باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...........
برنمی گردم،نه!!!!!!!!
میروم آنجایی...
که دلی بهر دلی تب دارد...
...
یک خاطره در امتداد یک خاطره کهنه
امروز در روستای برزه دامنه کوههای بزقوش میانه مهمان بودیم.در برگشت در گذر از روستای سنقرآباد این بزرگوار را دیدیم.اسمش بهروز هست 6 سال پیش در همین روستا دانش آموزم بود.حالا به روال قدیم کلاس دوم راهنمایی است.شاگرد ممتاز و خیلی مودب و مهربان،در چند دقیقه توقف از دوران قدیم آن زمان یاد کردیم.در حین خد...
مرور خاطرات دو سال همراهی
آقای بابک پزشکی دو سال یار اصلی بازسازی دبستان و کمپ اولامای نیکان هفت چشمه بودند.با ماشین شخصی خود چندین بار مجانی از تهران بار آورده بودند.تا نام و یاد او همیشه به حرمت و کرامت انسانی یاد شود.هفته پیش مهمان کمپ بودند.تا این عکس یادگاری با ماشین رویایی اش جا بماند.
...
آشنای منطقه گرمی چای
سه سالی است.که از اینجا به هفت چشمه تردد می کنم.محل ایستگاه ماشینهای روستاهای گرمی چای کندوان میانه،اینجا محل زیبای کاریزما و فانتزی آشنایی هایم با مردم این منطقه هست.بیشتر مرا با کوله پشتی می شناسند.تا معلم روستای هفت چشمه ،با اکثرشان گرم و صمیمی هستم.گاها راننده ها برای بردن من به روستا سبقت می گی...
راه سخت بازسازی مدرسه در انتخاب جدید
آقای محمد و مجید شیخی و آقای ولی،بابت صعه صدر و مهربانی تان در یک راه زیبا سپاسگزاریم.از اینکه با تاخیر مزدتان را دریافت کردید.شرمنده هستیم.امیدواریم در ترسیم این راه زیبا با ما شریک باشید.
این مبلغ و مبالغ قبلی از جیب شخصی پرداخت می شود.که خود داستان مفصلی دارد.تا یک روز تمام خاطرات آن را انتشار د...
به کجا چنین شتابان..!
به نام خدایی که هر چه داریم از اوست ، از آنیم و به او برخواهیم گشت.
با عرض تسلیت به مناسبت شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) به همه شیعیان و محبان اهل بیت (ع).
یه مدتی هست خیلی کم به سایت سر میزنم شاید روزی یه دفعه , تو همین سرزدن ها متوجه شدم آقای عزیزی مسابقه ای رو ترتیب داده تا یه دورهمی ...
دنیای دیگری هم هست
وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم .هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بو...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و هفتم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و هفتم
استارت صعود به دماوند با دوچرخه های سایکل توریستی باحترام محمد پاسخی کارمند هلال احمر ایران
باحترام آقای محمد پاسخی رکاب زن بین المللی ایران و رکوردار چندین حرکت ورزشی این بزرگوار و کارمند هلال احمر جمهوری اسلامی ایران ،با آنکه از هیچ گر...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و سوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و سوم
قظع همکاری با دهیاری روستای طوین هفت چشمه و روستاهای همجوار طوین
برای باز گشایی راه مدرسه با همکاری شورای روستای هفت چشمه و دهیار روستاهای همجوار از دوسال پیش اقدام کردیم.بدلیل قرار گرفتن در محدود طرح هادی روستا و استارت بازسازی مدرسه و ر...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و دوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و دوم
مراسم ویژه ارتحال حضرت امام خمینی (ره) و شهدای پانزده خرداد روستای هفت چشمه قسمت اول
این چندمین برنامه در طول دو سال هست.که از طرف بزرگان و ریش سفیدان و شورای روستا و جوانان روستای هفت چشمه برگزار می شود.این برنامه هم آخرین آن نخواه...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی ام
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی ام
چالش سرعت و کمبود امکانات دبستان قنبر هفت چشمه
هیچ کاری انجام نشدنی نیست.باید با حوصله و صبور جلو رفت.گاهی موانعی پیش می آید.که شاید حلش سخت باشد.اما حتما راهی وجود خواهد داشت.نوار تفلون نداشتیم.با نخ خیاطی مشکل را رفع کردیم.لوله کم داشتیم ب...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و نهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و نهم
زیبایی های جاده خاکی از هفت چشمه تا حاج یوسفلو(قسمت اول)
زیبایی های جاده خاکی از هفت چشمه تا حاج یوسفلو(قسمت دوم)
...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و هشتم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و هشتم
مقدمات راه اندازی بوستان(پارک ) دبستان قنبر هفت چشمه
تلاش چند ماهه برای راه اندازی بوستان (پارک)دبستان قنبر هفت چشمه ادامه دارد.در تماس تلفنی با دوستان و بزرگواران خیرقرار شد.برای انتخاب وسایل این بوستان نزدیک ترین محل انتخاب شود.اما ب...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و هفتم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و هفتم
دریاچه هایی شبیه هلند درروستای برزه سنقر آباد
مهار آبهای حوضه آبریز در جوار چند روستا از دامنه های بزقوش ،با توجه به امکانات موجود کار عاقلانه ای است.اما می شود.با هدیت این همه هزینه کار زیبا و ماندگاری انجام داد.و از اختلافات چند ساله...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
سپاس از خیرین اهداء کننده صندلی و ارسال آنها به دبستان قنبر هفت چشمه از تهران
قرار شد.باندازه مورد نیاز مدرسه ،صندلی ارسال شود.اما مهربانی خیرین باعث شد.هر کدام از دانش آموزان از این صندلی یکی هدیه بگیرند و در منزل نگهداری کنند.حتی برای...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و پنجم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و پنجم
هنوز حمام عمومی در سیرجان زنده است
در رکابزنی گروهی انسانهای سبز اقوام ایرانی برای شرکت در همایش ملی خلیج فارس در بندرعباس ،این حمام را دیدم.هنوز زنده بود.اما ظاهرا مثل گذشته مشتری های زیادی نداشت.
همایش بزرگ دوچرخه ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و چهارم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و چهارم
آب گرم گنو بندرعباس در رکابزنی همایش ملی خلیج فارس
در مسیر رکابزنی گروه انسانهای سبز اقوام ایرانی از یزد تا بندرعباس در سیرجان به گروه ملحق شدم.تا بندرعباس در کنارشان رکاب بزنم.با گذر از شهر سیرجان کرمان و حاجی آباد در نزدیکی بن...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و سوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و سوم
مصاحبه در یادمان شهدای حاجی آباد
مصاحبه در یادمان شهدای حاجی آباد،گروه رکابزنان انسانهای سبز اقوام ایرانی در راه بندرعباس همایش ملی خلیج فارس اردیبهشت ماه 95
بافتخار دلاور مردان هلال احمر ایران زمین
بعداز حاجی ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و دوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و دوم
سلام بر آزادی در راه خلیج فارس
برای دومین بار در سومین تور ملی دوچرخه سواری گروه انسانهای سبز اقوام ایرانی عازم خلیج فارس بودم.طبق معمول بایست آزادی را می دیدم و یک ادای احترام با دوچرخه می کردم.تا با آرامش خاطر راهی سفر دیگر شوم....
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و یکم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و یکم
نهال کاری گلستان خیرین و قهرمانان دبستان قنبر هفت چشمه
مثل سابق خستگی ناپذیر نیستم.در حقیقت از آخرین توانایی های انسانی ام هزینه می کنم.چرا که 78 روز زندان انفرادی و شکنجه مداوم در کشور امارات بعنوان اولین سایکل توریست نگون بخت جهانی با...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیستم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیستم
پرنده ای از تهران در هفت چشمه
راه گم کرده بود.مدتی بود.سر در گم بود.می خواست به شهر کور اغلو اردبیل از طرف جاده خاکی شهر نیر برود.مسافری از تهران بود.عمو کامران پناهی اصالتا از شهر کوراغلو و مقیم فعلی تهران بودند.او از عاشقان طبیعت و از دوست...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت نوزدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت نوزدهم
زحمتی هدر نمی رود
کلاس چند پایه و کلاسداری آن کار ساده ای نیست.باید با شش پایه در دبستان قنبر هفت چشمه ،30 ساعت را در 5 ساعت خلاصه کرد.یعنی در روز برای هر پایه 30 دقیقه بیشتر نمی رسد.آقا جواد معلمیار من در پایه اول و دوم هست.به پاس زحماتش ا...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هیجدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هیجدهم
کارخانه شیرینی پزی دبستان قنبر هفت چشمه
تا جایی که امکانات ما اجازه بدهد.براساس آزمایش های کتب درسی از آزمایشی غافل نمی شویم.تلاش ما بر این است.تا به بهترین نحو این کار را انجام بدهیم.این سری نوبت کلاس دومی ها بود.تا باهم یک کارخانه کوچک شی...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هفدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هفدهم
چالش اجتماع در افتخار کم رنگ یک اجتماع
برای رسیدن به هدفی ،باید دشواری های یک راه را به جان خرید.بازی با کلمات بی قاعده در اجتماع ناجوری که بیشتر در فکر چاپلوسی و تملق پله های ارزش های نهادی را می چینند،کار سختی است.دهن کجی به این نگاه...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت شانزدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت شانزدهم
سبزه ها ی زیبای نقش و نگار حرمت فرهنگی در تاریخ ایران بنام سیزده بدر
امروز با اجازه خانواده قرار شد.با دوچرخه در بلندیهای زیبای قافلانکوه در جمعشان حضور یابم.اخبار ضد و نقیض آب و هوا کمی نگران کننده بود.سردی غیر منتظره هوا هم بر نگرانی ها ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت پانزدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت پانزدهم
یک نفس تجدید خاطره از یک تعلق
مدتی است خیلی درگیرم.محدودیتها و شرایط پیش آمده به من اجازه نمی داد.تا آرام باشم.قسمت شد به بهانه برنامه کوهنوردان،سری در گذر از ولایت به قافلانکوه رسیدم.عهد بسته بودم.در یک گوشه دنجی خلوت کنم.اما بیشتر ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهاردهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهاردهم
داستان غم انگیز کتابی که در میانه نوشته شد.اما در تهران خوانده شد
در عمل چنین کاری دشوار بود.هر کسی یک حرفی می زد.تا در تولدش همه شک کنند.همه این توصیه ها انرژی منفی بود.تا اولین دوچرخه و یدک آبی جهان متولد نشود.اما سازمانده آن آموخته بود....
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سیزدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سیزدهم
سلام بر صادقان یک نگاه
امروز به دلم زده بود.با دوچرخه مسافر باشم.مسیر کوتاهی بود.اما سربالایی و سر پایینی بزرگی داشت.تا در یک مهمانی ساده و بی غل و غش خستگی این انتخابم شیرین تر و پر معنا تر شود.
امروز ساعات آخر مهمان بچه های دبستان شهید ع...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت دوازدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت دوازدهم
خاطرات روزهای سرد هفت چشمه
وشب هفت چشمهسوز سرما و برودت برف و بسته بودن جاده خاکی روستا به شهر میانه ،یک سکوت خاص را به روستا داده است.گویی آخرین دقایق نظم خلقت خداوندی است.درک این شرایط و استفاده از این فرصت برای تعمق در لطف خدا در خلقت ا...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت یازدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت یازدهم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
دنیارا بی رنگ می بینم
تارو سیاه و کدر می بینم
صفت مردانگی را نایاب می بینم
مرگ حقیقت ها را می بینم
کودکی گریان در گنج دیواری می بینم
چشمان انسانی را در جای دیگر می بینم
گوشه...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت نهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت نهم
نامه ای به پسرم
سالهاست روی این نامه کار می کنم.اما دغدغه کاری و فشارها و محدودیتها این فرصت را به من نداده است.در اولین فرصت در یک مطلب بصورت ماهانه خواهم نگاشت .تا جبران کوتاهی هایم را داشته باشم
عرفان (امیرحسین)که بدنیا آمد.درست اوج درگیری...
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
قسمت سوم
دقایقی پیش از تهران با قطار به میانه رسیدم.در این مدت برای اولین بار در جهان با دوچرخه های سایکل توریستی از تهران تا دماوند رکاب زدیم و بر گشتیم.در این بین دوستان عزیزی هم مارا در کار خیر بازسازی دبستان...
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
قسمت اول
قرار است من و محمد پاسخی مربی ماشینهای آرگو آبی و خاکی ایران و عضو تیم واکنش سریع و رکابزن بین المللی عضو دائمی هلال احمر ایران با تجهیزات همراه دوچرخه سایکل توریستی به قله دماوند صعود کنیم.قبلا چ...
دوستان هنمورد سوئیسی در دماوند
در صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند با این دوستان سوئیسی همراه شدیم.در بارگاه سوم باهم بودیم.تا در برگشت هم همدیگر را ببینیم.این دوستان با ماشین سفر می کنندو در کشورهای مختلف هم به کوههای بلند صعودمی کنند.
...
تجدید خاطرات روستای تجرق در مجتمع شهید مفتح
امروز اینجا مهمان بودیم.خیلی درگیر بودم.اصلا یادم نبود.فقط فکرمان بود.زود نامه هارا تحویل بگیرم و به روستای هفت چشمه برویم.اما دانش آموزان سال قبلم مرا به خود آوردند.تا ادای احترام یاران خاطرات زندگی ام را بجا بیاورم.آنها حالا کلاس سوم و چهارم نشسته اند.
...
3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت چهل و چهارم
وفاچند مدت بود.عرفان دوست داشت.این روزهارا تجربه کند.اما بدلیل درگیری وقت نداشتم.تا اینکه پسر عمه و پسر عموی گلش در مهمانی روستای هفت چشمه دبستان قنبر ،این بدقولی مرا به عرفان جبران کردند.
مدرسه ما هنوز تعطیل نیست
مدرسه ما هنوز تعطیل نیستبچه های هفت چشمه در تعطیلات تابس...
3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت سی و دوم
خدا حافظ مدرسهباز برای وداع دیگر از هفت چشمه در تکرار مسیرهمیشگی ،روز دیگرا رقم می زدم.عهد بسته بودم.پیاده مسیر را تا جایی که می توانم ادامه بدهم.چرا که فصل بهار بود
یک عکس یادگاری با دوستان مهربانم در مدرسه
4 کیلومتر دور از هفت چشمهاز هف...
3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت سی و یکم
و پیشاپیش عید تلنگر و بهانه نو برای زیستن دوبارهبرای همه نو اندیشان و دلهای مهربان برای بهتر زیستن مبارکبادارگ قدیم بم عید سال 1392
Please support our Turkish friendsدوستان میانه ای که تمایل به حمایت از این همشهری دارند.لطفابا آقای مرادی در تماس باشندmiyaneh Iran to Turkey Izmir bikesiyed hasan b...
کتابچه خاطرات 78 روز زندان انفرادی و شکنجه مداوم
کتابچه خاطرات 78 روز زندان انفرادی و شکنجه مداومهمراه با تصاویر(فیلم و عکس) و مطالبمی ترسیدم.اثرات شکنجه مرا به فراموشی فرو ببرد.لذا بلافاصله به نگارش آن اقدام کردم.هر چند می بایست.ویراستاری صورت بگیرد و نیاز به این کار دارد.اگر در آینده عمری شد.حتما اینکار را خواهم کرد.هر چند از خیر چاپ کردن کتاب م...
ارادت به زادگاهم آچاچی از هوشنگ قره داغی با صدا و تصویر
این شعر در مذاق قدیمی های آچاچی یادآور گذشته روستایی است.که از آدم های مثالی خود خاطرات شیرینی را با خود به همراه داشته است.اما گذشت زمان و شهر شدن آچاچی ، یعنی به خاطره پیوستن انسانهای مهربانی که در یک عصری برای خوددنیای مهربانی ها را به تصویر کشیده بودند.یادآوری روزهای نه چندان دور این روستای سابق...
سفره خاطره انگیز دبستان قنبر هفت چشمه
سفره خاطره انگیز دبستان قنبر هفت چشمهاین سفره حاصل تلاش انسانهای بزرگوار و خیری است.که عهد بسته اند.تا همیشه در مدرسه قنبر هفت چشمه باز بماند
...
یک کار نادرست
یک کار نادرستفرماندار میانه،حیدری آزاد هم رفت.با آمدنش خیلی از پاچه خوارهای میانه از او قدیس ساختند.ماهم باورمان شد.که میانه برای اولین بار شاهد چنین مرد رشیدی است.هر چند به این تبلیغات شک داشتم و با دو دلی دنبال می کردم.تا عملا این کرامتهارا در او دنبال کنم.با چند برخورد.به نیرنگ این بوق چی ها پی ب...
نیم رخی از میانه در مجله همشهری سرنخ مهرماه 93
جا دارد از آقای شمسایی مجددا بابت این نگاه ویژه اش تقدیر و تشکر شود.تا این افتخار با انسانهای بزرگواری که در اولین گام با اهداء بطری خالی آب معدنی شریک شود و از عزیزانی که در این راه با ما بودند.نقدا تقدیر و تشکر شود.
سوچی و سفیر اولین دوچرخه و یدک آبی جهان با ویژگیهای منحصر به فرد با بطری های خالی...
باورم نمیشود اعدامم نکردند
قهرمان ملی کشورمان:
۷۸ روز در زندانهای امارات شکنجه شدم/ باورم نمیشود اعدامم نکردند
خبرگزاری تسنیم: بعد از شش روز رکابزنی از شارجه تا ابوظبی، بدون هیچ دلیلی توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدم و به مدت ۷۸ روز در زندان انفرادی همراه با شکنجه زندانی شدم و از من میخواستند برای...
مهمانی که 81 روز مرا از روشنایی خورشید محروم کرد
مهمانی که 81 روز مرا از روشنایی خورشید محروم کرد
کشورامارات متحده عربی از کشورهای زیبایی است.که در این چند سال به یک کشور جذاب و توریستی تبدیل شده است.تبلیغات فراوان و وجود پتانسیلهای خاص توریست های زیادی را به این کشور مسلمان کشانده است.تا روز های خوبی را با امکانات موجود در این کشور در همه رشته...
بازی با دره مرگ (گیجی دره سی) آوین میانه ،دامنه های بزقوش1390/11/15
این دره در زمان برفی روی خوبی به کسی نشان نمی دهد.کافی است یک شوخی بکنی.تا چنان گیجت کند.که از دره های مرگ آن راه فرار نداشته باشی.مهندسی این تکه از مسیر من درآورده ،از همان لحظه اول ترس را بر جانت می نشاند.بخصوص ورودی به روستا که شیب تندی دارد.
خیلی دوست دارم با حوصله یک تصویر خوب بگیرم....
عکس رنگ آمیزی با دوچرخه از میانه تا شلمچه عید 90 قسمت 3 با نیم نگاه به رکورد گینس
حرکت ما برای میانه غیر قابل باور بود
هرچند از یک سال پیش برنامه ریزی کرده بودم.واز سه ماه پیش در تلاش تشکیل ستاد ویژه بودم.اما به چند دلیل ناموفق بودم.این حرکت عظیم و به یاد ماندنی برای اولین بار در استان و میانه شکل می گرفت.کمتر به توانایی ه...
درتجدید خاطره با همسایه هادرکنارک پایگاه دهم شکاری
شب از مسیرنیکشهردررکاب زنی بدور نوار مرزی با دوچرخه در تابستان 90 ، به پایگاه دهم شکاری کنارک رسیدم.شوق دیدار با حاج حسین محمدی برایم وصف نا پذیر بود.دیدن منزل سابقمان در کنار خانه حاجی بدجوری آشفته ام کرد.یادش بخیر،یک آلاچیق درست کرده بودیم.یک تنور کوچک هم کنارش ساخته بودم.همسایه ها...
خاطره تلخ محمود آباددر رکابزنی دور ایران
شب بود.هوا تاریک شده بود.نزدیک ساعت ده شب در رکابزنی بدور نوار مرزی ایران با دوچرخه به محمود آباد رسیدم.از مردم سراغ پارک شهر محمود آباد را گرفتم.شب جمعه بود.پارک محمود آبادکه کنار ساحل قرار داشت خیلی شلوغ بود.قصد داشتم .استراحت کوتاهی بکنم.تا فردا صبح زود حرکت کنم.چند جوان پیشنهاد کردند.ک...
بازی شبانه با سگ در روستای نقره ده
در شهر کیاشهرجای مناسبی برای استراحت پیدا نکردم.تا شبانه در رکابزنی بدور نوار مرزی ایران با دوچرخه به طرف آستانه اشرفیه در حرکت باشم.بعد از خروجی شهر یک کارگاهی بود.جوانی جلو آمد وبرای استراحت محل مناسبی را پیشنهاد کرد.اما دوست داشتم به مسیرم ادامه بدهم.ساعت 12 شب بود.در مسیر راه درختان کن...
بدزدیم(خاطره ای شیرین)
در یکی از شهرهای ایران در سفر بدور نوار مرزی ایران با دوچرخه،در یک جای خلوتی ایستادم.تا صبحانه بخورم.در همین حین دونفربه پیشوازم آمدند.کنارم نشستند. به فارسی شروع به صحبت کردند.چون قیافه شان نشان می داد.از مواد مخدراستفاده می کنند.جانب احتیاط را در آن جای خلوت رعایت کردم.با حرکات دست و کلمه ...
یک نهار مفصل = نجات یک نفر
تابستان سال 73 در تونل تنگسیل جاده چالوس کرج برای برادرم کارگری می کردم.آن زمان در تربیت معلم شهید مطهری زاهدان درس می خواندم.تعطیلات تابستان بود.در اوقات بیکاری بودم.صبح زود سر کار می رفتم .تا آمدن برادرم وبنای همراهش وسایل را آماده می کردم.کار کردن با دو بنا خیلی سخت بود.اما عادت کرده بو...
آقا دستانم یخ زده است
گالن های آب مدرسه خالی است.آب برای خوردن و دست شستن وجود ندارد.هرروز مسیر روستا تا مدرسه را دانش آموزی برای آب آوردن طی می کند.این وظیفه بر عهده دانش آموزان پایه چهارم وپنجم است.فرق نمی کند پاییز یا زمستان یا بهار باشد.
قرار بود.آن روز برفی حسین دانش آموز مهربان و مؤدب کلاس چهارمی به اتفاق...
آنجا صابون اینجا تخم مرغ
بچه های روستاهای بلوچستان برای کاردستی بیشتر صابون و شامپو می آوردند.رسم بدی بود.اما عادت کرده بودند.هرچه هم والدین را توجیه می کردی .باز همان آش و کاسه می شد.البته بیشتر جنس وسایل فوق بدلیل نزدیکی به مرز خارجی بود.جنگیدن با این رسم کار ساده ای نبود.
در روستاهای آذربایجان اگر تخم مرغ ...
من هم دزدی کرده ام
در دوره ابتدایی درس می خواندم.دایی خدا بیامرزم مغازه کوچکی روبروی خانه ما در روستای آچاچی داشت.عادت کرده بودم.یواشکی از مغازه اش آدامس ولواشک وشیرینی می دزدیم.در گوشه ای دورتر نوش جان می کردم. دایی خیلی مهربان بود.الان که فکر می کنم.دقیقا علم پیدا می کنم که دایی می دید.اما به روی خودش نمی آو...
حکایت عجیب
در طول زندگی ما حکایت های عجیبی از سوی خدا برای ما رقم می خورد.که در نوبه خود به ما درس نشدنها را می دهد.طوری که باورش کمتر در ذهن ما تداعی می شود.این خاطره هم یکی از عجایب لطف خداوندی است.
با حمید اسماعیلی از دوره دبیرستان رفیق بودیم.او از شهر مشهد بود.با حمید مومنی هم دوست بودیم .گروهی ک...
آقای زیبنده مرد دلاورخاطراتم
خیلی انسان شریفی بود.در تربیت معلم شهید مطهری زاهدان مرا کشف کرده بود.واز استعدادهایم استقبال می کرد.با او به جلسه های قرآن در منازلی که توسط فرهنگیان در شهر زاهدان بر گزار می شد.می رفتیم.در این مجالس با آقای صفدری آشنا شدم.صوت زیبایی برای تلاوت قرآن داشت.ودر خیلی جاها مقام بدست آورده بود.در...
منی نظرا اکزوزی هرابه روق نبی(به نظرمن شاید اکزوزش خرابه روشن نمی شه)
در یک جای بدی موتور ایز روسی ام خراب شد.هرکاری کردم روشن نشد.هوا تاریک می شد.مسیرم شاهی چات زرآباد کنارک چابهار بود.جاده خاکی ومال رویی بود.از دور پیرمردی که بر دوشش علف بود.نمایان بود.تا به نزدیکم رسید.به زبان بلوچی وارد بودم.خوشبختانه بمانند شاهنامه فردوسی از کلمات پر جنب وجوش زیاد استفاده...
زبان تند
با ورودم به منطقه کنارک بعد از چند ماهی دبیر اقامه نماز منطقه شدم.ودر امورتربیتی کار می کردم.رئیس اداره تا مرا دید.پست روابط عمومی را هم پیشنهاد کرد.تا ظاهرا در کنار اتاق رئیس دفتر جداگانه باشم واین کاررا هم ادامه بدهم.مسئول امورتربیتی موافق نبود.بر من فشار می آورد.تا نپذیرم.در این کش وقوس ا...
آش رشته آموکسی سیلینی
در روستای تنگ کنارک چابهار بودیم.فصل زمستان بود.هوا کمی سرد شده بود.نوبت مریضی فصلی بود.همه مریض بودیم.کسی حوصله بلند شدن از زمین را نداشت.همکاران حبیب دامور یک طرف بود.علی عزیز به ومحمدازبک واسلم بشکارافتاده بودند.من وحسین صداقتیان تکانی به خودمان دادیم تا آشی درست کنیم.تا کمی بهبود یابیم.آ...
گریه بر مادر
صبح زود از میانه به طرف مدرسه در حرکت بودیم.کمی پایین تر از دوراهی طرناب ساعت هفت صبح مورخه 11/9/89 خانمی کنار جاده در پیچ خطرناکی با التماس دست بلند کرد.گویی سرما بد جوری اذیتش کرده بود.خواهر زاده ام کنارمن بود.وبه عنوان همکار از راه دور به بچه های راهنمایی ودبیرستان سنقر آباد درس می داد.در...
دلم در ماتم محرم ها
در این عمر اندکم با زندگی در شهرهای مختلف با یاد محرم دلم بیشتر می شورد.به یاد هیئت های سینه زنی زادگاهم آچاچی می افتم.یادش بخیرآن زمان چند دسته در روستای آچاچی بودند.ماهم هم جزء دسته حسینیه سعیدی بودیم.خدابیامرز پدرم مارا به آنجا می برد.قانون سختی داشت.اما خاطرات آن قابل گذشت نیست.مهمان مسا...
بلوچ کت کنی اید(بلوچی بخورید)
برای اردو از منطقه زرآباد با بچه های خوب دانش آموزان مدرسه راهنمایی شهید میر حسینی زرآباد به طرف چابهار رفتیم.حدود بیست نفر به رانندگی سوری یکی از اهالی روستای جهلوکه آچار فرانسه ما بود.بعد از سیر وسیاحت از مناطق تعیین شده به بهترین رستوران آن زمان چابهار رفتیم.چابهار تازه بندر آزاد شده بود وبا خو...
باغ حاجی محمد
کناردریا وچند متری ازآب شوربا چاه آب شیرین باغ حاجی محمد زبر جد در روستای زیبای تنگ کنارک چابهار استان سیستان و بلوچستان قدرت خداوند بر تو آشکارمیشود.هفته ای یکبار باتفاق علی عزیز به و حسین صداقتیان وحبیب ا... دامورومحمد ازبک واسلم بشکار برای استحمام به باغ حاجی محمد می رفتیم.قبلا مقدمات این...
مهر گل فشان به توریست های آلمانی
موتور دوستم حاجی محمدی را گرفته بودم.مارک اداره پست روی موتور بود.همیشه این موتور دستم بود.حاجی مثل برادرم شاید به هم خیلی نزدیک تر بودیم همه به دوستی ما حسادت می کردند.البته این موتور شخصی بود و هزینه خرید آن را دوستم داده بود.
طبق معمول با موتور به طرف روستاها بعنوان راهنما معلم صبح زود ح...
تزدیک کریسمس
با توریست های آلمانی بعد از دیدن گل فشان روستای تنگ شهر کنارک شب را مهمان کدخدا رحمی شدیم.در منطقه کسی نیست از مهربانی کدخدا حرف نزند.از قضا خیلی مهربانی کردو از جان برای مهمانانش باتفاق خانواده اش مایه گذاشت.فردا صبح قرار بود به دیدن روستای زیبای کم شهر ودر ختان انجیر وحشی چند ساله اش برویم...
نامه اجنبی
نوشتند نامه به زبان انگلیسی
روانه کردند سوی کدخدای....
جملگی ماندند کاتبان زرآباد
گفتند نباشد مارا توان خواندن
این نامه نوشته شده است به اجنبی
ماحصل قصه جالبی از رشید(محمد زارع ایرندگانی) و ملک.ش(بمانندگاونر زند شخم ها بر زمین وبر)است.که آنزمان نقل محفل معلمان روستاها ی زرآباد بود.جری...
دم بریده
محکومیت دم بریده ها در دادگاه
وارد روستایی در منطقه کنارک بعنوان معلم شدم.هرچه گربه دیدم.دم نداشتند.برایم سوال شد.چرا این گربه ها دم ندارند.شنیده ودیده بودم در آذربایجان گوش و دم سگها را برای جنگ با گرگها می برند.تا راحت تر در این جنگ ها دم به تله ندهند.اما گربه های اینجا با چه می جنگند.که...
ناکو عباس
خداوند قسمت کرد.با یکی از بزرگان وریش سفیدان کسوت معلمی در آموزش وپرورش منطقه کنارک در روستای سید آباد نزدیک کنارک همکار شدیم.مردمان روستا آنقدر فقیر بودند.که حتی بعضی از آنها به نان شب محتاج بودند.طبیعی بود.مدرسه این روستا هم کپری باشد.هر سال بدلیل بادوشرجی تجدید بنا می شد.
آن سال هر کاری ...
طوفان
هوا خیلی گرم وخفه کننده بود.طوفان شن هم مصیبت بزرگی است که نظم همه چیز را به هم می ریزد.همیشه بعدازظهرها این شرایط بد بر منطقه حکمفرماست.بعد از پنج روز چرخش در روستاهای منطقه کنارک استان سیستان و بلوچستان و بازدید از مدارس بعنوان راهنما معلم مسیر بین دو روستارا می خواستم با راه میانبر طی ک...
دلم با ناکو لهتک
یک روز در مسیری مال رو بین بانسنت و شمه سر در بلوچستان با موتور ایز روسی در ریگزاری گیر کردم.تا اینکه ندانسته سر از روستایی در آوردم.که اصلا فکرش را نمی کردم.در دامنه کوهی جلگه مانند کوچکی که سبزی درختان خرمایش طراوت خاصی را نمایان می کرد و ذهن هر کنجکاوی را سوی خود می کشید.هر چه به روستا...
نخوان کشته می شوی
مدتی در بلوچستان راهنمای سفر توریست ها به مناطق دیدنی بودم ، انگلیسی را کمی یاد گرفتم . مهمان نوازی مردمان روستاها ، اشک های آنها را که سنگ دل بودند جاری می ساخت . یکی از دانش آموزان چند سال پیشم بود ، که ازدواج کرده بود و صاحب فرزند شده بود . لباس محلی به یکی از ...
به یاد مردم خوب بانسنت
دلم برای دیدن مردم خوب بلوچستان تنگ شده است.دوست دارم.چند ماه فرصت داشته باشم و به تمام روستاها سر بزنم و از پدر ها و مادرهای دینی ام سراغی بگیرم.اما در حصار انسانی و تقدیر زندگی دست و پا می زنم.تا فقط از دور جویای حالشان باشم.دلم برای ناکو میا و مردم خوب بانسنت تنگ شده است.کاش می شد.کنا...
به درویشی قناعت کن ،که سلطانی خطر دارد
چرخش چرخ روزگار را لحظه ای توقف برای تفکر در راه آمده را وجود ندارد.در دو دو ماراتن زندگی در مقصد نا معلوم،می بایست.از جرعه آب همراهت بگذری و آنرا به مانده راهی بدهی.که خصلت های بخشش خالق لایزال را زنده کنی.تا در این بازی، گذشت را برای قرب در لوای انسانیت کنی.تا با آرامشی خ...
یک یاد ماندنی
یک یاد ماندنی
روزگار بازی زیبایی دارد.گاهی چنان اتفاقاتی در طول زندگی آدم می افتد.که بر گذشته به دید حسرت نگاه می کند.آن حوداث برای هر کسی یک درس بزرگی از زندگی را می دهد. در سال 1366 هجری شمسی آقای محمد علی رئوفی دبیر علوممان در مدرسه راهنمایی شهید رجایی چابهاربود.قسمت شد.بعداز سالها از...
گذر از 9 مسیر ورودی و خروجی کشورها با دوچرخه تابستان 91
گذر از 9 مسیر ورودی و خروجی قسمت شد در اولین تجربه خروج از ایران با وسیله ای بنام دوچرخه سفر کنم.واین تجربه را با این وسیله کسب کنم.تصوراتی که در جای خود با واقعیت،خیلی فرق می کند.ودانش این تجربه، انسان را در مرزهای باور قرار می دهد. حرمت و احترام سفر با دوچرخه در فرهنگ و باور تمام کشوره...
گرجستان مهربانی عمو گیوی و خانواده اش،50 کیلومتری تفلیس و 18 کیلومتری شهر تاریخی گوری
نزدیک 18 کیلومتر به شهر گوری مانده بود.در حال رکابزنی بودم.جاده سربالایی بود.هوا خیلی گرم بود.نسبت به تفلیس و خروجی آن پوشش سر سبزی زیادی به چشم نمی خورد.خاطره بد نامهربانی سفارت ایران در تفلیس هم بد جوری خسته ام کرده بود.اما مصمم به ادامه مسیر بودم.در نزدیک روستای شاوشوبی ...
بختیار هم سینه سوخته بود.
انسان هرچقدر در پستی و بلندی ها قرار بگیرد.بیشتر لطف خدا شامل حال او می شود.شاید هم لطف خداوندی برای ساختن انسانهای خوبش این چنین مسیری پیش بینی کرده است.شب را در حاج قبول شهری زیبا و مهمان نوازدر کشور آذربایجان ، مهمان بودم.صبح زود آماده حرکت بودم.اما با انسانی روبرو شدم.که سرگذشت عجیبی داش...
ویی مردمی هستم(خاطره)
ویی مردمی هستم(خاطره)
اوایل سال 84 بود.در منطقه کنارک سیستان وبلوچستان مامور شدم در چند روزاز حوزه 2 به حوزه 4 بعنوان راهنما معلم سری بزنم.فاصله زرآباد نزدیک 140 کیلومتر بود.یک موتور هندا 110 شخصی شهری داشتم.که مدل 83 بود.آنقدر مرا در راهنما معلمی به کوه و دشت برده بود.که خستگی از چهره اش ...
خاطره افتتاح مدرسه راهنمایی شبانه روزی جهلو زرآباد کنارک(شعر)
خاطره افتتاح مدرسه راهنمایی شبانه روزی جهلو زرآباد کنارک(شعر)
خاطره ای که از این همه معلمان ایران زمین فقط برای من اتفاق افتاد.این خاطره هنوز نقل قول مجلس جوانان یک دوره ای از یاد روستاهای زرآباد شهر کنارک سیستان و بلوچستان،سینه به سینه نقل می شود.
(نخ) ساد
هفته ...
ترقه خاطرات سفر با دوچرخه
نزدیک ساعت ۲ نصف شب بود. نور چراغ روی کلاهم چرخید.ناگاه به تپه های بلندی خورد.چهار چشم براق که مرا نظاره گر بودند.سرعتم خیلی پایین بود.در سر بالایی قرار داشتم.ترس همه وجودم را فرا گرفت.از دوچرخه با اضطراب و دلواپسی پیاده شدم.تقریبا نزدیک پیچ قره چمن از طرف میانه بود.چند چراغ نور افکن کوچک ...
خاطره ای از زاهدان دوران دانشجویی ،چارم(ببینم)
چارم(ببینم)
تابستان 84 بود.با چند نفر از بچه های سراوان وبمپورودشتیاری وخاش وایرانشهردر یک مدرسه جهت تحصیل در دانشگا آزاد زاهدان در ترم تابستان اسکان داشتیم.من موتور 110 هندا موتور ماجرا جو راهنما معلمی شخصی خودم را زاهدان برده بودم.خوش رکاب وبه اندازه خودم دوستش داشتم.وبا آن به...
خاطره بلند،گوردیم دامن امن توریست های فرانسوی با عکس
گوردیم دامن امن توریست های فرانسوی
چندروزی از سال 2007 میلادی نگذشته بود.از شهر کنارک به طرف پایگاه هوایی در حرکت بودم.منزل ما در خانه سازمانی نیروی هوایی بود.در حقیقت مهمان لطف و مرحمت بچه های نیروی هوایی بودیم.در مسیر راه یکی از دوستان پاکستانی را دیدم.دست بلند کرد تا اورا به روست...
ناکو میا بانسنتی ام با توریست های فرانسوی خندید
ناکو میا بانسنتی ام با توریست های فرانسوی خندید
دوست داشتم به روستاهای دیگر هم می رفتیم.بخصوص دیدن مهمان نوازی مردم زرآبادمثل روستاهای دیگر کنارک ستودنی است.اما من می بایست سر کار می رفتم وتوریستها هم از جای دیگر می خواستند در برگشت از مناطق دیدنی ایران مسیرشان را ادامه بدهند.لوگا وماریا...
درختکاری به نیت چهارده معصوم
درختکاری به نیت چهارده معصوم
اوایل سال هشتادوشش بود.در مدرسه روستای حافظ تیکمه داش بودم .قرار شد دانش آموزان هر کدام هرچقدر دوست داشتند درخت بکارند.چاله را کندند.نهال آوردند.وکاشتند.از قضا تعداد درخت های کاشته شده به چهارده عدد رسید.تا در نیت این کاربه پاکی آن اعتقاد داشته باشیم اما...
خاطره از جناب آقای حسین قره داغی در رکابزنی دور نوار مرزی ایران تابستان 90
آستارا
مسیر کوتاه نمین تا گردنه حیران( اردبیل تا آستارا )خیلی سخت بود.بادتندو سردی از طرف مخالف می آمد. دررکابزنی بدور نوار مرزی ایران با دوچرخه در تابستان 90 ،مسیر تا تونل گردنه حیران سربالایی بود.عملا باید با این دو می جنگیدم.در حالیکه از کمین باران در گردنه حیران بی اطلاع بودم.بعداز تونل...
یک خاطره از جناب آقای حسین قره داغی
در سال 86 مثل خیلی از فرهنگیهای ایران از استان سیستان و بلوچستان فرم انتقالی پر کردیم.تا بعداز زندگی چند ساله در جنوب مدتی هم در محل تولد خود ،باقی مانده عمر را سپری کنیم.وشاید در جسارتی دیگر حاصل تجربیات زندگی و کاری را به قلم تحریر در بیاوریم و با این کاردر اعتلای فرهنگ اجتماعی برا...
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (0)
|