|
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
منابع آزمون کارشناسی ارشد علوم شناختی
با افزایش سطح دانش بشری و علاقه مردم به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر از کارشناسی، هر ساله به تعداد داوطلبان کنکور کارشناسی ارشد افزوده می شود. ثبت نام آزمون کارشناسی ارشد هر ساله اوایل یا اواسط آذر ماه از طریق سایت سازمان سنجش آموزش کشور انجام می شود. زمان برگزاری آزمون کارشناسی ارشد ...
بیو گرافی رضا کاظمی _ شاعر و نویسنده ...
من فکر میکنم مهم نیست که به رضا کاظمی بگویند شاعر، بگویند نویسنده؛ هنرمند و یا هر کووفت دیگری! فکر میکنم مهم این است که من فقط « رضا کاظمی » باشم. فرزند حسن، متولد 4 آذر 1349 خورشیدی، به شماره شناسنامهی 3398 صادره از تهران. متولد شده در محلهای قدیمی از محلهه...
بر نام اوست
بخوابآرام و بی صدا گویی آوایی نیستگویی سالهاست که خواب رفته استقصه ها تکراریکسی را حوصله ای نمانده است
در سکوت شکستکی مردیچه دلتنگی زمزمه هم آواییهفت چشمه و انتخابیکوهستان و جنگ خشننعش مرده ها در سکوت این دلدادگی
هذیان یک دلسوختگیمرد خسته شبان چالاکیافتادگی یک غروریدر میدان جنگیبه تاریخ بدون فاتحی...
با تو هستم اگر چه بی تو هستم
بیاد تو عشق را معنا ندیدمیک بازی در رقصافتادگی انسانی را دیدمدر چینش آرام ضمیرخودچیره بر اختیار دیدمبا روح به تو پیوستمبی خیال نقش تومن بازیگر این میدان شدمدوخت و دوزش را به سلیقهدر رویاها بستمبازی یک کودکدر عروسک بی جان بستممدعی،نقش و نگارش بستمفریاد دل بستن را در رگهایم به خون آغشته کردم
راستی و...
وطن را اعتبار آمد
(((((وطن را اعتبار آمد)))))
مکن بی تابی ای دل بوی یار آمد
نسیم روضه ئ رضوان ز هر سو مشکبار آمدجهان خندان چو گل بشکفت و بر کام ریاحین شدسمن سنبل به بالین و بنفشه در کنار آمد
گلستانها مزین شد نوای عاشقی بر خاستجهان گویی گلستان شد گلستان را قرار آمدنویدی بر امید آمد به عینین نور دید آمد
سبو پر کن ا...
مسیحا دم نگارآمد(اثر هوشنگ قره داغی شاعر توانای میانه)
مسیحا دم نگارآمد
مکن بی تابی ای دل بوی یار آمدنسیم روضه رضوان ز هر سو مشکبار آمد
بهار آمد بهار آمد بهاری نو ببار آمدگلی بیتا ز اورنگ فلک بر شاخسار آمد
گلستان ها مزین شد نوای عاشقی سر شدمسیحا دم نگار آمد به دلها غمگسار آمد
نوید آمد امید آمد به عینین نور دید آمدنهال صبر ایوبی ز کان حسن بار آمد
سر...
دنیا و بشر
دنیا و بشرخالی و پرانباشت زمانپوسیدگی استخوانهادوران تفسیر زمینبشر و نقش او
فلسفه و ادیانخالق خلقبی شبهه و شکراس و هرمحتما یک نفرهستفلسفه در تسکین بشر
جای که پاسخی نباشددر ظرف شناخت بشراو دلبازی می کندهویت دودلی مسیررابر بشر آسان می کند
پیام و پیامبراندر خلاء این دلواپسیهادی و روشنی شمع مسیرمانده...
دیروزی بود
دیروزی بودتاریخ ایران را یلی بودشاهنامه و گلستانسعدی و عبیدحافظ و خسروهزاران هزار قصه سازانسرزمین افتخار بود
هنوز نقل قول مکان هاهنوز دلبسته و شیفته مردمانیاد و نام آنهاکوتاهی از سخن آنهادر پستوی زمان امروزمدعی و سر به هواصورتها نشستهچشم ها باد کردهاشکها بر گونه ها به خطی
کلک و نیرنگی دور لقمه نان...
چسبی
چسبیشنیدم و دیدممگسی و عنکبوتیمارمولکی و موشیکلک نوزندانی نوجان می گیری
نوکر والا دستانکیسه زرانهمه فکر و عقلبه زوال می دهی
آنچه که همه را در تور خودبه بلای نوکری می نشانیچشمها را کورزرق و برق مال و منال دنیاهمه را اسیر یک فکر می کنی
خلقت و مقامصاحب خودراخدای زمین می کنیفرصت اندک راهیان سفرهمه را...
آگاهم
(آگاهم)خیز که خبری استفرصتی نیستاتمام سفری استمقصدی نا معلومرجعتی است
نیک و بد کردارشدر این فرصت سکون و تاختهاز این بشر دو پاقصه ها ساخته استیکی زیبا و دیگری زشتاما شیرینی آرامش راهبرکسی عمر به جاویدانیننوشته استظالم و مظلوممغرور و متکبرقاتل و مقتول
دارو ندارپادشاه و گدادر زمان نعش آخرعریان و بی چ...
خواب تو
(خواب تو)دیشب خواب تورا دیدمدر فکر آزاری دیگرنیت پلیدی را دیدمباز محکوم این ترفندباخته میدان خودرا دیدم
در مرور یک قصه همراهیچهره شومی را دیدمدر تعظیم تسلیمپذیرفتم این نیرنگ دیگر
به قاضی و محکمه گرایمان بستم و دل شستمهر چه دلیل و دفاعگویی از قبل
محکوم این جمع هستمتا شکوه در خلوتیسوال بی جواباین خ...
اعتراف دروغی
(اعتراف دروغی)هر گز به دروغ اعتراف نخواهم کردهر گز در مسلکی به عشقعقیده بر باد نخواهم داد
بزن تازیانهبگیر از من خوابم رامن که زندانی نفس خویش نیستمدر ترس این چنینیدل به دل بازیمهره تأسی را در شش ببینم
سالهاست در تکاپوشاید خالق خودرادر این خلقت اجباریمرد نیستم اگر تا آخر نباشم
بندگی نکنم
به جوجه ...
نفس آخر
(نفس آخر)قصه را نوشتآخرش چنین مقدر کردعقل و اختیار گرفتجبر را تحمیل کرد
خط نیست کشیدگرفت عزیزان طفل خردسال رایتیمی را بر پیشانی او نوشتاز همانجا اورا این چنینبه میدان جنگ بی کسی کشاند
می توانست به مرگیهمانجا قصه را تمام سازدگویی تفریح بر مخلوقیاورا خنده ای نیاز نبودتقلای یک موجود اورا نیازنگاه نبو...
رفتیم
رفتیماگر دیدی در تقلاییماگر دیدی از جان مایه می گذاریماگر دید تافته جدا بافته ایماگر دیدی کج و کوله در راهیمخرده مگیر و عیب نجوی
ما خط شکنان مسیریمپهلوان پیکره یک سنگ نتراشیده ایمغصه دار عالم خلقتیممرد میدان بازی یک طرفه ایم
عهدی که ز اندیشه راه آخر بسته ایمبه مال و منال دنیا دل نبسته ایمترازوی تر...
سگ
سگسربه دارت دیدمغمین گشتمبازی وفای تورادر جمعی بی ارزش دیدمدر بهای تعلق به صاحبتمزد ،مرگت را دیدم
به یک گناهی با آنهمه دلبستگی اتدر قرار نگاهیبرگردنت آویزان از درختیحس یک خلوص تعصببهای نفسی را دیدم
چون تاخته بر غریبه ایبه دندان تأدیبمانده در ذات تواعتراف مرض هاری دیدمترس صاحبتخط بطلان به دلدادگی ر...
مهجور(اثر شاعر توانا و دردمند مهندس هوشنگ قره داغی متخلص به میانا مجنونی)
خدایا برده داری کی محق شد
کجای بردگی آیین حق شد
کجا رویید این رسم بد آیین
کجا پالوده شد این عقد ننگین
کجا ما بار خود وارونه جستیم
چنین بار گران بر گرده بستیم
کجا جرم و جنایت کرده بودیم
که از روز ولادت برده بودیم
خداوندا چرا تقدیر را اینگونه رستیم
چرا قانون حریت گسستیم و شکستیم
چرا از اصل خ...
غروب فردا
غروب فرداامشب دیده دلدر خلوت یک راه دورتاریخ سرزمینیدر فردا می جویمتکرار فرداهارایک راه بی خیرحسرت ملتیدر عقده حقارتیاواهای نا خوش می شنومگم شده در دوران اصل خویشجمع مستانه شغالاندر تکاپوی صیدیبر جان توله شیران
مکری چیره مرگ نفسی را حس می کنمسالهاست مرده استسالهاست رخت بسته استخورشید این سرزمین
عم...
خوشیم و راضی ایم
مدعیان عالمندیدم مرگ غروردلخوش بازی خودباخت نگاه کودکانهاعتراف،خودیم خوشیم و راضی ایم
درعجب این خوش باوریناله فغان من و شکوهشاید تنهای این حقیقتمن یکی معترضم
ندیدم و حس نکردمخوشی راه خلقت بشرهمه را آواره جبری دیدمآنجا که در انتهای قصه اشکلام دروغ شنیدم
بستم به فریب و توصیفچون روشنی این مظلومیشال ...
بگو زمین بایستد
بایستدبگو زمین بایستدبگو جهنمی نباشدبگو بهشت اغواگری نکندگله دارم از این روزگاربر چرخش سنگ خواهم انداخت
بگو نچرخدبگو حلال و حرام بایستدبگو اینها قربانی نگیردبگو دروغ و نیرنگ نباشدبگو قسم و هزاررنگ رنگ ببازدبگو ترس و وحشت نباشدبگو قوی و کم زور نباشدمی ترسم از این قیاسها
انسانم و در این عذرهاتردید ا...
که گوسفند توهستی
گوسفندپشم و شیر و شیره جانسالهاست در این معامله سربه زیر و صحراکوه و دشت وباغهاخرشدی و شیفته باختدر پشت چشمی
چه بستی
که گوسفند هستیجویدن علف و ناز به انسانبیچاره پروارشدیتیز بر گلویت خونتازه خواهی فهمید
که گوسفند توهستی
××××
حسین قره داغی
روستای هفت چشمه
اردیبهشت 96...
گفتی خس و خاشاکی
گفتی خس و خاشاکیخس و خاشاک شدیچه دانستی بازی دورانیک روز خودهمخسی و خاشاکی
دیدی بازی زمان رااز کیسه دولت یارانه رازنده کردیندانستی این مایهفرومایکی استیکی دادیصدتا زیر کردیدولت الکترونیکانسداد پول شوییبه بار ننشستآنچه را آفریدیشد نیرنگ
شکم گنده ها باز پرورده شدندگوسفند و قربانی هابیچاره رعیت شدندگ...
خر،خراست
خر،خراستپالان نو ،وقار تازهباز خراستدر چمن و مرغزارباز خراستجفتکی و عرعریبازشیفته رقص و آواز است
در بنای خلقت
چو دست بشرافتادباز اسمش خراستبار و بنه بر دوش کشدچون خراستبیچاره در این استثمارخوش است که خر استبه تعریف محروم از مدالخوش است که خر است
در طویله اسب و گوسفنداندر تقسیم علوفهمانده از...
شب ومن و عاشقان
شب ومن و عاشقانتلنگر و سکوتخدای من و من این همه خلقت بشرهمه در مسیر کجمعدود اندکجمع مستان شبگردمست ولای عشق عاشقانه ایمرور زیبایی خلقتی
هرچه سخنی گوییمهذیان و هدر و غلوانگشت سبابه در نشانیاینها دیوانگان خلقتندعقل و هوش به زوالمستی جرعه عشق خیالیندهمان مجنون قصه دروغند
ما جدا بافتگان عالمیمجسم...
آهای زندانبان
آهای زندانباناینجا جای من نیستشوق پرواز و حبساین چنین مانده ایسزاوار من نیستبگو حصار ها را بر کننداینجا برازنده شکل و شمایلپرواز نیست
بگو شکنجه گربال و پر پروازم نکندپرنده باز من در حسابی در غیبت منخشم خود فرو نخواهد بستبنیان این چنین قصاوتی راچشم نخواهد بستدر طلوع صبح صادق دیگرخبر به او خواهد رفتز...
بنام عشق اثری نو از شاعر توانا وچیره دست میانه(هوشنگ قره داغی،میانا مجنونی)
بنام عشق
به عشق و عاشقی پیشنه دارم
نگاری دلبری دیرینه دارم
محبت تاروپودم را به هم دوخت
شکرخا لعبتی سیمینه دارم
چو تقدیرم همه بر سوختن شد
گدازان آتشی در سینه دارم
خدا را جایگاهم بر دل افتاد
درون سینه ام گنجینه دارم
کجا منت پذیرم من که حرمت
به هر صبح و شب و آدینه دارم
نه نفرت در قفس دارم نه...
شبانان دروغین
زنده در گوریم و ما را آگهی از خویش نیست
دیر بازی در فشاریم و امیدی پیش نیست
زندگانی را رها کردیم و تنها بر نفّسها زنده ایم
این نفسهای پسین هم جز مشقت بیش نیست
محتسب مست غرور مکنت و قدرت شده
مسخ گشته آدمی دیگر مآل اندیش نیست
شحنه و مفتی و میر و محتسب در عشرتند
در تطاول دست درازان را دگر تشویش ...
دل نبند
دل نبند
بر این مردمان سست نهاد
علمداران لشکر دشمن
به بهایی خواهند فروخت
چو در انتخاب زر و سیم
حقیقت را انکار خواهند کرد
بهانه توبه
در تکرار سالیان سال این ستد
پشت به دوست خواهند کرد
چشم بند
نفس ببندد
ف...
هنوز امیدی هست(اثر شاعر توانا هوشنگ قره داغی به زبان ترکی،میانا مجنونی)
هنوز امیدی هست.برگشت به دورانی که یک زمانی با مهر و محبت فزونی برکت بود.مهربانی ها نگین انگشتر وجودی انسانها بود.برگردیم
قار یاغاندا قوشا دوزلاغ قورمایینبلبلری اوخلامایین ورمایینطبیعتین ائلچیلرین یورمایینقوی محبت پرپیلسین بوداغلارگونش کیمی بیرده گولسین دوداخلارطبیعتین اوزی کدر دوماندیچوخ زماندی گوز...
هم کیش اثر شاعر توانای میانه ای آقای هوشنگ قره داغی (میانا مجنونی)
زنده در گوریم و ما را آگهی از خویش نیست
دیر بازی در فشاریم و امیدی پیش نیست
زندگانی را رها کردیم و تنها بر نفّسها زنده ایم
این نفسهای پسین هم جز مشقت بیش نیست
زرپرستان کعبه آمال خود کردند زر
اغنیا سیرند و کس را محنت درویش نیست
محتسب مست غرور مکنت و قدرت شده
مسخ گشته آدمی دیگر مآل اندیش ...
هوشنگ قره داغی شاعر و ورزشکار و قهرمان میانه ای
او در سال 1342 در روستای آچاچی شهرستان میانه در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.مادرش از حافظان قرآن و شاگرد خانم صدیقه محمدی بود.پدرش از معماران آن زمان بود.که اصالتا اصل و نصب روسی داشت.تونل میانه به زنجان از یادگارهای اوست.
دوران ابتدایی را در روستای آچاچی گذارند.بدلیل تربیت در چنین خان...
من زاده ستارخان ایران سرای و میهنم
این حس زیبا را هر کسی نمی تواند درک کند.تنها راه ورود به عمق و ارزش این سروده ها در سختی ها و دشواری هایست که کمتر سراغ کسی می آید.از قضا این مفهوم برایم در زندان امارات پر معنی تر شد.آنجا که در آخرین بازمانده های نفس انسانی در تقلای یک باور خاص یک اجتماعی فریاد زن یک راه زیبا می شود.
من زاده ستارخ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و ششم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و ششم
تقدیر ویژه از خیرین در مسیر صعود به دماوند در تهران
تا جایی که امکان داشته باشد.از تاریخ 95/4/24 تا 28 تیر با رکازنی تهران از خیرین و ورزشکارانی که نقش یاریگری مدرسه را از سال 93 به عهده داشتند.حضورا تقدیر و تشکر و قدردانی خواهد شد.بخصوص ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و یکم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و یکم
تراژدی غم انگیز یک جدایی در یک دو راهی
آخرین روز سال تحصیلی 94-95 بود.طبق معمول زحمت همراهی مرا برای رسیدن به هفت چشمه را آقای بابک پزشکی یار دو ساله دبستان قنبر هفت چشمه در لباس مقدس سرباز معلمی را کشیدند.از صبح زود که باهم از میانه همرا...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
سپاس از خیرین اهداء کننده صندلی و ارسال آنها به دبستان قنبر هفت چشمه از تهران
قرار شد.باندازه مورد نیاز مدرسه ،صندلی ارسال شود.اما مهربانی خیرین باعث شد.هر کدام از دانش آموزان از این صندلی یکی هدیه بگیرند و در منزل نگهداری کنند.حتی برای...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت یازدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت یازدهم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
دنیارا بی رنگ می بینم
تارو سیاه و کدر می بینم
صفت مردانگی را نایاب می بینم
مرگ حقیقت ها را می بینم
کودکی گریان در گنج دیواری می بینم
چشمان انسانی را در جای دیگر می بینم
گوشه...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت دوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت دوم
یک عشق حسینی از روستای هفت چشمه
با آنکه دهه محرم تمام شده بود.اما باز اهالی روستا در مسجد جمع می شدند و عزاداری می کردند.با همت اهالی و جوانان روستا،قرار شد.این برنامه عزادارای با شام همراه شود.همدلی و مهربانی و صداقت و دوستی خالصانه را می شد....
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
قسمت اول
قرار است من و محمد پاسخی مربی ماشینهای آرگو آبی و خاکی ایران و عضو تیم واکنش سریع و رکابزن بین المللی عضو دائمی هلال احمر ایران با تجهیزات همراه دوچرخه سایکل توریستی به قله دماوند صعود کنیم.قبلا چ...
محکوم به شکست در نبردی نابرابر
قصه زندگی ،بیشتر چینشش بر تقدیری پنهانی است.شاید اختیار آن را به چالش بکشد.اما در مقابلش عددی نخواهد بود.در این جنگ ما تا جایی که نفس داشتیم ،جنگیدیم.هر چند از پیش باخته این نبرد بودیم.اما همانقدر تقلای ما در اوج آخرین توان یک انسانی ،بهترین باور این کارزار خواهد ماند،برای ما نقطه قوتی است.
قدر و م...
مابین آتش و خاکستر
مابین آتش و خاکستر
شکستم عهد خویش
نشدم قدیس زمان خویش
خودرا فرزند حوا
آن بهانه خلقت
در نگاهی باختم
دادم از دست
بهشت برین خدای خویش را
در لمس آن
پذیرفتم این خاک را
به خوردنش
قدر قربتش را باختم
تکرارزمان و مکان را ندیدم در برینش
دل نبستم به بهشتش
مابین آتش و خاکستر
پذیرفتم زجر خویش
دل ...
زنده باد دوست به یقین
زنده باد دوست به یقین
خواب رادر خود گشتم
مبادا در رویای خیال خود،باردیگر
در عالم نا آگاهی باز یابم
سنگینی چشمان خسته ام به چرتی
وادارم کرد
چو از عقل و هوش که رفتم
در سوسوی تنها نقطه امید
یک همراز همراه
تلولو رعد نگاهش
مرا سوی خود خواند
گوشها را بستم
تا چشمانم، هم نبیند
دستانم را آویزان...
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
دنیارا بی رنگ می بینم
تارو سیاه و کدر می بینم
صفت مردانگی را نایاب می بینم
مرگ حقیقت ها را می بینم
کودکی گریان در گنج دیواری می بینم
چشمان انسانی را در جای دیگر می بینم
گوشهای گرفته شده را می بینم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
فرزند میمون را زیر پای مادر می بین...
من و خدا
من و خداشبها در یاد قصه هاسرکی به ورق گذر عمردر خلوت من و اوافروخته و شاکیگریان و نالانمی شورم بر بندگی خوداین چه رمز و رازی استبه جبرم بنالمیا به سرنوشتمگر در انتخاب بر اختیارینقدش را به نسیهنخواهم دادمگر این مسیر انجا که خسته و دل زدهدر آغوش نوای نومرا دلی نیستمرور گذرش که می کنمبا حزن و اندوهشکوه...
بزرگترین لاک پشت برفی جهان در هفت چشمه تلاش برای ساخت آن با یک همایش در دوره افتاده ترین روستای آذربایجان قسمت اول
بزرگترین لاک پشت برفی جهان در هفت چشمه تلاش برای ساخت آن با یک همایش در دوره افتاده ترین روستای آذربایجان قسمت اول
بزرگترین لاک پشت برفی جهان در هفت چشمههمایش بزرگی در بهمن ماه در روستای هفت چشمه برگزار خواهد شد.تا بزرگترین لاک پشت برفی جهان را با کمک دوستداران طبیعت بسازیم.در فرصت مناسب شرایط حضور...
همیشه یک کودک باقی خواهم ماند.(سروده خودم)
همیشه یک کودک باقی خواهم ماند.(سروده خودم)کودک ضمیر خویشمبه دوره رشد خود معترضمنه آن برنا نه آن پیرمکودکی بیش نیستمهنوز از لولو می ترسمراه رفتن را دویدن راسخن گفتن رافریاد زدن رابی محابادر تکرار و تمرینمهنوز در خستگی تن چالاکممنتظر لالای مادرم هستمتنومندی وقدرت این سیرفرسودگی جسم و جانمهنوز خود...
با یک سایکل توریست،78 روز در مخوف ترین زندانهای جهان 3
به طرف جزیره نخل دبی قسمت سوم
این خاطرات قسمت بندی است و همچنان تکمیل خواهد شد
از اتوبان در حرکت بودم.صدای عجیب بعضی از ماشینها را می شنیدم.که در کورس با همدیگر بودند.گاهی هم چند موتور سوار با موتورهای آخرین سیستم تنوع خاصی به اتوبان ساحلی شهر دبی امارات متحده عربی می دادند.از دور ساختمان زیبایی د...
با یک سایکل توریست،78 روز در مخوف ترین زندانهای جهان 2
از شهر شارجه به طرف جزیره نخل دبی قسمت دوم
این خاطرات قسمت بندی است و همچنان تکمیل خواهد شد
هوا خیلی خیلی گرم بود.از طرف ترمینال بندر خالد از کنار دریا به طرف شهر شارجه حرکت کردم.لنچ های بار بری در سمت چپم مشاهده می شد.تا اینکه از زیر پول ورودی شارجه گذشتم.باز از طرف بلوار ساحلی ادامه مسیر...
یک اسکیمو از قطب جنوب
سرم خیلی شلوغ بود.با عجله سوار تاکسی تلفنی شدم. تا خودم را به انجمن ادبی میانه برسانم.چند مدتی بودشعر نگفته بودم.دلم برای بچه های انجمن تنگ شده بود.به حرمت شهدای دبیرستان زینبیه در عرض دو ساعت شعر گفتم.می خواستم برای مسابقه همایش یادوراه شهدای زینبیه و ثارالله برای اولین بار در مسابقه شرکت ک...
چون فرزندی از فرزندان آچاچی ام
من فرزند نشان جنب و جوشم
زاده مهر و عطوفتم
از سرزمین پر آوازه ام
دلیری از دلیران ولایتم
ماهی خفته در کنار رودم
از خوش نگار ولایت آچاچی ام
مردی از خروش رود قزل اوزنم
همنشین یارخوش نام
ببر پیر قافلانکوهم
...
غریب وطن
منم آوای دلشکستکی
خیالی خیال پرداز آوای ماندگی
دلخوش به سرزمین آرزوها
سالها در حسرت یاد یار وطن
غربت غریبی در تقدیر زندگی
گرد و غبار بر رخ
محزون و اندوهگین
از یاد آور ذهن خیالی
که به روزی لباس نو وطن
برتن
بر جسم خسته
آرام جانم دهد
اما من و وطن
در رسیدنش
طبل جنگ بر کوس زمان
...
رد پا
در نگاه اعصار
قدم می نهم
آهسته و بی صدا
خلقت و بشر
افسانه و حقیقت
پاداش و عذاب
خاک را می بینم
مانده در آن و این
رد پای تکامل بشر
به ذاتش
تغییر و نگار
امکان ندارد ثابت بماند
ماده چنین رنگ گیرد
چه شد که این چنین گشت
بشر و خاک
این چنین اسیر گشت
نمی شد نوری باشد؟
نمی شد آتشی باشد؟
هم...
(سرگردان)
ثانیه ها از تنبیهش
سرگردان و مانده
سالها سال گذشت
در خیالش
دریاد معبودش
عشق را بهانه کرد
دل به یارش را بست
مالش را
قدرتش را
جنونش را
خود را رسوا کرد
وقتی که تنها گشت
راه تفرط را پیشه کرد
طبیعت رابه ظاهر
تسخیر خود...
سنگ وچکش
ای آراسته در کمال
ای یک کلاس وجند بایه را جمع کرده در اتاق
گرد وغبار غم نشسته بر گریبان
تورا می ستایمت
تویی سبر بلایا
غم واندوه هرچه هست
آموزش وبرورش بر تو هدیه داده است
می فهم تورا
با تو همدردم در این راه
انسانیم ودر عشق خدا
عاشقیم دلبسته این کلاسها
چند پایه غذای روح ماست
سنگیم...
دجوق و مجوق
شاد و سرحال
مست از چرخش چرخ روزگار
عمر به خوشی و نیکی
باهم بودند دمساز
دربلاد سرزمین ملک قصاب
آوا داشتند در تاب و تاب
در صدای میوشان
پاداش ها می گرفتند از صاحبشان
آنکه بهترین قسمت ذبح
چو قصاب بر میخ
تکیه بر عیان مردم نما می کرد
شکم پر و ناز و شکوه شان
زبان زد شده بود...
در بندم
اسیر در سرنوشت
پاره پاره شده دل
نه اینجا آرامم
نه در آرامش آنجایم
در افکار پریشان
خودهم مانده ام
نه پس نه پیش
رفتن را بر خود
به راحت حرام کرده ام
آواره در بیابان
در رسیدن به سراب
نای مانده ام را
جا گذاشته ام
نه ابوذرم نه سلمانم
عبیدا... را می شناسم
غزوه واحدرا شنیده ام
به عشق کربلا...
او می آِید
گرفته بود دلم
پریشان شده بود افکارم
تنگ وتاریک شده بود دیدگانم
در عالم گیتی
به راحتی می ریزد
خون انسانها
به گویی شده اند عدل گستر
در بلاد مسلمین
چه خونها می ریزند مدعیان عدالت
در افغانستان و پاکستان
فلسطین ولبنان
عراق و بوسنی
چه نفسها گرفتند از نفس ها
هر جا بود بیرق کفر
شمشیر...
مادر
میم والف ودال را
مرحم روح منی
آرام جان منی
دارائی وجود منی
راحت یاد منی
وصل من از اصل توست
در خلق خالق تو آمدی
بعد تومرا آوردی
انسانم و دلبستگی من به تو ذاتی است
آرامی ام از آرامی توست
تورا می گویم تورا می خواهم
چرا از من پنهانی
شورش اندرون چیره گشته
حوصله از سرم برده
کجایی...
آرزوها کودکی
مرا آرزوها بود
غرور اختیار بود
باور قدرت بود
خواهم ساخت
آنچه که دوست خواهم داشت
با آرزوهای کودکی
چوپانی و بنایی
از همان ابتدا
گوسفندوبز
بوقلمون وغاز
شدند همدم های من
سنتور کوچک
چوب دستی بلند ونازک
یارمن
صبح و صحرا
عشق وآرزوها
ایده من
شب آرامش من
شادی ونشاط
سرحالی و تحرک
کفش م...
شورش دل
شورش دل چیره گشته بر من
عقل وهوش گرفته از من
تاخته بر جسم وجان من
برده از یاد دلدادگی من
وامانده در مجهولات
کجا می رود این دل من
کجا آرام می دهد این تن من
...
اما واگرم
آخرین نای نی لبکم
می نوازد بر اندرون نی نایم
می شورد بر جسم وجانم
می برد از عالم واقعم
آنچنانم که تنهای تنهایم می سازد
میشوید هر آنچه ساخته ام
می روم مقصد بی نام
آنچنانکه رفته اند دوستان ونادوستان
هر که بهر ه ای خوب وبد
گاه از عقده وحقارت
ساخته بر خود کلبه آرامش دل را
ا...
همین بس
داشتی وداری
مهر ومحبت
مهربانی و گذشت
صداقت وپاکی
آن کوه استوارت
سربه فلک کشیده
نشان از بلندی وعظمت
در حاشیه اش
مردمان خوبش
نشان آریایی
نژاد شجاعت
ورد تاریخ دانان
یقین در شبهه
که اسلام گشته
با آن به همراه
تفتان نگین استان
سیستان خواجه
بلندی بر وسعت دشت سر سبز
رستم زاد...
کفر
آسمان زمین
شب وروز
در چرخشند
شکی نیست
که در نظم تکند
پشت این نظم
خالقی است
که فقط حکم چرخش جهان
بی اراده او
فرض بر کفر است
مگر یکی گم کرده راهی
شب را روز
روز را شب
زمین را آسمان
آسمان را زمین
در اوج نفهمی
به پندارش نماید
با خلق در ایستد
خود را خدا نامد
در کفرش هیچی وپوچی
راه خو...
زندایی
باز صبح شدو هوا روشن
سرزدم خانه دایی
داد زدم آی زندایی
گرسنه ام گو صبحانه
یاا...زود باش
شکم خالی مرا چاره ساز
آب می زنم به صورتم
تا روشنی دهم به چهره ام
با نسیم صبح دل انگیز
بیرون درروی سکو جلو در حیاط
می نشینم تا کمی خماری ام رسد به سر
مهریه خاله با آن سطل سفیدش
اورقیه خاله با آن کت...
دزد
دزد دزد است
چو یک تار مو
یا یک جهان بدزدد
در این حق وحساب
ذات بشر به نیکی
گرایش به خیر
امکان ندارد
به راه شر بیندیشد
مگر طبیعت اورا
در محیط گرگ صفت نماید
وای اگر شیطان بر او بتازد
دست در خلقت خدا
حتی جان هم می گیرد
بمانند دیوی
جانها بمانند کشتن موری
راحت می پذیرد
ویران می...
گریه بر مادر
صبح زود از میانه به طرف مدرسه در حرکت بودیم.کمی پایین تر از دوراهی طرناب ساعت هفت صبح مورخه 11/9/89 خانمی کنار جاده در پیچ خطرناکی با التماس دست بلند کرد.گویی سرما بد جوری اذیتش کرده بود.خواهر زاده ام کنارمن بود.وبه عنوان همکار از راه دور به بچه های راهنمایی ودبیرستان سنقر آباد درس می داد.در...
ویی مردمی هستم(خاطره)
ویی مردمی هستم(خاطره)
اوایل سال 84 بود.در منطقه کنارک سیستان وبلوچستان مامور شدم در چند روزاز حوزه 2 به حوزه 4 بعنوان راهنما معلم سری بزنم.فاصله زرآباد نزدیک 140 کیلومتر بود.یک موتور هندا 110 شخصی شهری داشتم.که مدل 83 بود.آنقدر مرا در راهنما معلمی به کوه و دشت برده بود.که خستگی از چهره اش ...
مرگ
مرگ
من یادها دارم
دو دستی چسبیده بر تاریکی ها
خاطره ها دارم
بازی سازش نیستم
با او خواهم ساخت
در دوستی او
ایمان استوار خواهم داشت
دل بسته ورضا
در انتظار خواهم ماند
به تصویر زندگی
از کودکی تا حال
مرورش را برسرعت
افزون خواهم ساخت
این همه ساعت
در ثانیه ها
چقدردر انتظار
مانده ب...
سلیقه
خندان وشاداب
راحت وآسوده
کوله بار سفر بسته
می روم
خود از آن مقصد&n...
نشد که نشد
خواب شد
که شد نشد
نشد که نشد
بازشد که نشد
رفته راه ،خطاشد
که شد،شد
سالهاگذرشد
که دفتر یاد باز شد
اشک حسرت شد
که چرا این چنین شد
چون شد
باز آرمحفل مستان
که نشد نشد
در رویای خوش شد
هرگزآن نخواهد شد
که می شود شد
**********
شعر از سروده های آقای قره داغی
نقل از سایت شخصی آقای ح...
محفل
اردبیل
بقعه شیخ صفیالدین
شب ومن
ناخود آگاه
همه سوی او
به گمان سوری بباست
سعدی کنار جمع
دو غزل عاشقانه خواند
حافظ کنارم فال آمد
بخت شوم مرا
باز سیاه وسیاه تر خواند
فردوسی شاهنامه بدست
رستم را بیش کشید
شهریار حیدر بابا را
من که تشویش عالم خود
نیشخندی هدیه دادم
با زبان بی زبان...
قلم
آن زمان که نبودی
پلیدی و پاکی در ورقها نانوشته بود
دنیا آرام بود
کسی ازکسی خبرنداشت
اگر هم داشت نقل قولی بیش نبود
فراتر از آن گاهی حوصله نبود
چرب وشیرین
سه انگشت کردی اسیر
تا شروع شود
هر آنچه که به چشم می شد روشن
می رفت در مغز خاکستری رنگ
تا حلاجی شود
جالب تر در ذهن ها ماندگار ...
عسلویه واقعا با عظمت بود.
برای دیدن عظمت عسلویه ترجیح دادم شهر عسلویه و شهر نخل تقی را نبینم.بخاطر همین کمربندی کنار کوه وسط و قلب قطب صنعت پتروشمیی را انتخاب کردم.تادر کنارش مشعل دکل های روشن پسماند گازها را ببینم.درست در ورودی از طرف پارسیان زیر پل شناسنامه حرکت را دو طرف پل نوشتم.هوا تاریک بود.قصد داشتم حتما تا شهر کنگا...
شوک
بیشتر از نیمه سد آیدوغموش را شنا کرده بودم . برای خط آخر چیزی نمانده بود.هوا تاریک شده بود.سردی آب و هوا به رگهایم فشار می آورد.و سرعتم را کم می کرد.چند دقیقه ای قایق را گم کردم یا آنها مرا گم کرده بودند. صدای قایق به گوشم نمی خورد.سکوت مطلق گاها صدای حرکتم روی آب را حس می کر...
شوخی خالق ومخلوق
داشتن تن سالم یکی از شروط موفقیت در گذر عمر به سوی خالق هستی است.هرکسی با این تضمین به پیش رفت پیروزگری است که زندگی را به کامش روزبه روز شیرین تر می کند.اما کوچکترین نا هماهنگی مقصد نا معلومی را در کفر خداوند ونهی همه چیزباز خواهد کرد.هرچند که اظهارنظر در هر موردی نیاز ب...
شعربلوچی و ترکی و فارسی،قندقی منی حالا(می بینی حال مرا)
قندقی منی حالا(می بینی حال مرا)
بستقی منی راهاهن چو بسادا(بسته است راه مرا بمانند نخ)
نزانوم (نمی دانم)
چَم گور نقندم نوکی راها(چشم گور نمی بینم راه نو را)
در هیاهوی آواها
مجهول و بی نام
قاچارام تاپّرام یولداش( می دوم پیدا نمی ک...
من مرده یک تابوتم
اسکلت انسان،شهر سوخته استان سیستان و بلوچستان،تقریبا 6000 ساله
********************************************************************************
من مرده یک تابوتم
مرده ای از هزاران هزار مرده زمینم
مسافری از مسافران کاروانم
لولیده در پتوی زمان
مسافر،عریان و بی چیزم
در لرزش ر...
خاطره ای از زاهدان دوران دانشجویی ،چارم(ببینم)
چارم(ببینم)
تابستان 84 بود.با چند نفر از بچه های سراوان وبمپورودشتیاری وخاش وایرانشهردر یک مدرسه جهت تحصیل در دانشگا آزاد زاهدان در ترم تابستان اسکان داشتیم.من موتور 110 هندا موتور ماجرا جو راهنما معلمی شخصی خودم را زاهدان برده بودم.خوش رکاب وبه اندازه خودم دوستش داشتم.وبا آن به...
پیشنهادهای یک فرهنگی برای توسعه آموزش و پرورش نشریه نگاه بهمن ماه 81
پیشنهادهای یک فرهنگی برای توسعه آموزش و پرورش نشریه نگاه بهمن ماه 81
پیشنهادهای یک فرهنگی برای توسعه آموزش و پرورش
تاسیس آرشیو مدارس با شرایط پیش بینی شده در چند نقطه و ارائه اطلاعات و موارد خواسته شده به وسیله دیسکت ،جهت حذف روش قدیمی و استفاده از کاغذ،تشکیل شورای معلمان در ادارات در راستای...
عقل
عقل
کلمه ها بازی هاوباورها
چه می کند ...
گژنن، ماژیه داواسی
گژنن، ماژیه داواسی
گژمعلمن آلنن قوتولوپ
میز اوسته دغرانپ
نمره دفترن جلدینه
خط سالیپ
کتاب اوسته دایانوپ
اوزن یغشدریپ
قارنن قاباغا وریپ
اوز دلینن ،اورین آچیپ
اوز دوندریپ
داغله سوزلرین معلمه
بیله باشلیپ سولیپ
ایلر بویا سنه یار اولمشام
بارماغون اوستا
دایانوپ خرد اولمشام
قارا...
شعر رسم در قبول مرگ
رسم
بعد از من ، چو رفتم
سینه چاک بر سر و صورت نزنید
لباس سیاه غم به تن نکنید
ریش و سبیل به سوگوارم
بر صورت سیاه نکنید
بر در مسجد گردن کج نکنید
نگویید یکی یکدانه بود
نگوید آب رودخانه خجل از او
نگویید روشنایی خانه از نور او
دروغ بر دروغ نکنید شاهد
یادگارها از من نچینید بر م...
همان صفرم
همان صفرم
زنامگذاری اعداد همان صفرم
چیزی ندارم به خود ببالم همان صفرم
اگر بعد من منفی بینی باز همان صفرم
نه مثبت نه منفی وسط پل همان صفرم
بشر چو اعداد را کشف کرد صفر نامم نهاد
از همان ابتدا من شدم صفر
چون اعداد به ده رسید همان صفرم
مفلس وبینوا همان صفرم
زشکل وشمایل نسبت...
یک دوچرخه سوار میانه ای ،دور ایران در سه ماه،هفته نامه حوادث و شگفتی ها،شماره 114،شانزدهم مهرماه 90
شگفت انگیزها
یک دوچرخه سوار میانه ای در سفری ماجراجویانه نوار مرزی ایران را رکاب زد
دور ایران در سه ماه
مدتها بود.که ورزش را کنار گذاشته بود.اما دوباره تصمیم گرفت.ورزش را از سر بگیرد.تصمیم ناگهانی حسین قره داغی باعث شد.او سه ماه تمام خانه و زندگی را رها کند.تا دور ایران را رکاب بز...
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (0)
|