|
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
زن تا ماه رکاب زد
زن تا ماه رکاب زد
قاضی گفت: به ما خبر رسیده که تو در خواب سوار دوچرخه ات می شوی
و تا ماه رکاب می زنی!
درست است؟
زن گفت: بله
قاضی گفت: گزارش داده اند دوچرخه ات را پشت خیالت پنهان می کنی!
درست است؟
زن گفت: بله
قاضی گفت: شنیده ایم در خورج...
نوروز
نوروز، تعریفِ "زمان" ذیل "فرهنگ" است؛ جایی که اجداد ما مچِ زمان را درست در بزنگاه تکرارهای ملالانگیز و ابدی خود گرفتهاند. زمان، یک امتداد متغیر نیست، یک امتدادِ تکراریست. این را اجداد ما فهمیدند.
این درست یکی از همان جاهاییست که قدرت فرهنگ و کارکردهای آن، رخنمایی می&...
تولدم مبارک......یعنی چگونه بودنش ...ماندگاری را رقم زند.
خدایا امروز روز من است........
روز تولدم ...
کاش به زبان می آوردیم حرف ولبخندهای دلمان را...
عمر ...روزها ولحظه ها کوتاه تر از آن است که نگوییم "دوستت دارم"
نگاه کن ...
دنیا پر است از دوستت دارم های زنده به گور شده ای که هرگز شنیده نشد!
من یک زندگی جادویی می گذرانم و فقط می توانم...
بچه که بودم فکر میکردم تنهایی یعنی
دختری دلش شکست
رفت و هرچه پنجره
رو به نور بود بست
رفت و هرچه داشت
یعنی آن دل شکسته را
توی کیسه ی زباله ریخت
پشت در گذاشت
صبح روز بعد
رفتگر
لای خاکروبه ها یک دل شکسته دید
ناگهان
توی سینه اش پرنده ای تپید
چیزی از کنار چشم های خسته اش
...
به یاد تو
.به یاد تو ...برای توسلام.سلامی به لطافت آب وشفافی آینه.سلامی به گرمی عشق و حرارت خورشید...سلامی به صداقت باران ...یادت عزیز است.آنقدر عزیز که حرارتی در وجودم افتادوپس از مدتها دست به قلم شدم تا از نازکی دلشقایق،وسعت خیال پروانه،ساز ناکوک زمانه،سر سودایی شمع واضطراب ثانیه ها واژه بدزدم.هوس کردم از...
میتوانم شفاف وزلال شوم
روزی صوفی از میان جنگلی می گذشت.
روز گرمی بود و احساس تشنگی می کرد.
او به یکی از پیروانش گفت: چند ساعت پیش از کنار رود
کوچکی عبور کردیم، کاسه من را بگیر و به آنجا برو و برای من
کمی آب بیاور.
شاگرد مسیر را برگشت تا برای او آب بیا...
روز میلاد من است آمده ام دست کشم «به سر و گوش عرق کرده دنیای خودم...
رو به رو بودن با عشق، جگر میخواهد
روز میلاد من است آمده ام دست کشمبه سر و گوش عرق کرده دنیای خودمقول دادم که در این شعر فقط من باشمتا خودم با همه خود باشم و تنهای خودم رد انگشت تو بر سینه سیب است هنوزمن غلط کرده و مغضوب خداوند شدمبعد ا...
گاهی وقتا
گاهی وقتا ......گاهی وقتا
گاهی وقتا نمیتونی چیزی بگی باید ببینی ولی حرف نزنی ................
گاهی وقتا دلت میخواد از سینه بیاد بیرون تا خیلی
چیزهارو نبینی با چشات
گاهی وقتا لازمه لبخند بزنی و به راحتی از کنار ی
موضوع رد شی و به روی خودت نیاری ؛
گاهی وقتا لازمه که دست دشم...
خاص فقط خداست
به ما گفتند باید بازی کنید
گفتیم با کی؟ گفتند با تیم دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟ سوت آغاز بازی رو زدن
فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست
بازی شروع شد و دنیا پشت سرهم به ما گل میزد
ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیازها برابر بود
تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید و گفت:
نگران...
باز باران
بی بند و باری من و باران...بارانسر به هوایی شب و پل در خیاباناین شهر از گیجی من رودست خوردهکه دُور می گیرد مرا میدان به میداندنیا مرا در آرزوها "پارک" می کردوقتی که گل/می چیدم از ترس نگهبانوقتی که چنگ انداختم در صورت مرگوقتی گرفتم زندگی ام را به دندانبا بی سوادی ام خدا را حفظ کردممثل ح...
من،مرگ را زیسته ام
من،مرگ را زیسته ام
مرگ را دیده ام من
در دیداری غمناک
من مرگ را به دست سوده ام
من مرگ را زیسته ام
با آوازی غمناک
غمناک
وبه عمری سخت دراز و سخت فرساینده
آه!
بگذاریدم!
بگذاریدم!
اگر مرگ
همه آن لحظه ای آشناست که ساعت سرخ
از تپش باز می م...
ای محبوب
بشنو ای محبوب که مقصود آفرینش تویی
نقطه مرکز و محیط کائنات تویی آن مشیت و فرمان
که بین آسمان و زمین در حرکت است تویی
بسیط و مرکب تویی من ادراک را در تو آفریدم
تا آیینه دیدارمن باشد
اگر مرا ادراک کنی خود را نیز در خواهی یافت
اما اگر در سو...
تویی.......................
این من هستم که وفادار خواهم ماند ،
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ،
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به
آن دور دستها چشم میدوزم…
تو مرا می فهمی
من تورا می خواهم
و همین ساده...
ازدارِ دنیا دلی داشتم که آنقدر دردآلود است و خون بار که حتی به فاتحه ای آن را نمی خرند ..
از دل من بگذر وبگذار..............................
روزی خواهم رفت.....شاید هم شبی ....کسی چه می داند ......
در فصل و ساعتی مقرر که شاید تنها مرادِ این دلِ بی مرادم باشد ....
مگر فرق می کند کِی باشد ؟؟
شاید آن روز آماجِ برف باشد و دلِ آسمان چون دلِ سرد...
تو ای جان ودل من
عشق تو در جان من ای جان من
آتشی زد در دل بریان من
در دل بریان منآتش مزن
رحم کن بر دیدهی گریان من
دیدهی گریان من پرخون مدار
در نگر آخر بهسوز جان من
سوز جانم بیش ازین ظاهر مکن
گوش میدار این غم پنهان من
درد ا...
لیلای بی دل را ببین، از عشق تو مجنون شده
زهی به عشق رسیدی ز عقل و هوش برونی
ز عشق جامه دریدی به گاه سر به ربونیچه عشقی و چه جنونیبرون ز خویش بجستم درون بدیدم و رستم
چه میل و عشق شدستم به جست و جوی درونیچه عشقی و چه جنونیشکست کشتی صبرم هزار بار ز موجت
سری برآر ز موجی که موج ق...
جوانمردم
رو به بالا و روبه پایین نماز می خواند
رو به چپ وروبه راست رکوع می رفت
به پس و پیش و به زیروزبر قنوت می خواند
می چرخیدوسلام می داد.می رقصیدوبه سجده می افتد
خداگفت:چه می کنی با این همه شوروبا این همه بی پروایی؟
می خواهی به دیگران بگویم چه ...
مأیوس نباش
سالِ بد
سالِ باد ...سالِ اشک
سالِ شک.سالِ روزهای دراز و استقامتهای کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سالِ پست... سالِ درد
سالِ عزا ...سالِ اشکِ
سالِ خونِ... سالِ کبیسه…
زندگی دام نیست عشق دام نیست
حتا مرگ دام نیست
چرا...
تو ای جان ودل من
تو ای جان ودل من ،هستی من تو ای در شام غمها ، مستی من تو ای بنشسته با خون در وجودم تو ای امید و عشق و تار و پـــودم تو در چشم منی ، هر جا که هستم تو را هر جا که هستی ، می پرستم شرابی ، شعر نابی ، هر چه هستی مرا از هـر چه غــیر از خود گســست...
چه تقدیمت کنم؟
چشمانت چون رود غمهاست
دو رود آهنگین که مرا با خود میبرند
به فراسوی زمان ها
دو رود آهنگین و گم گشته
ماه من!
که مرا نیز گم کرده اند!
و فراتر از آن دو
اشک سیاهی ست
که آهنگ کلامم را جاری ساخته...
چشمانت
توتون و شراب من!
و آن جام دهم...
سپیدار
دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید .
سال های سال گذشته بود و او
هنوز همان دانه ی کوچک بود .
دانه دلش می خواست به چشم
بیاید اما نمی دانست چگونه .
گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت .
گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها
می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت...
ابریشم نقره ایی فام هستی ....
روح سرکشم در بند لحظه ها فقط به جان ثانیه ها شلاق میزند
تا در نبود تو به تیک تیک قلبم جواب بدهد ...وبرای خود سودای
نفس را به فراموشی بسپارد .....وفکر اینکه چه بودم ....وچه خواهم کرد
واین پیله ی تن را برای پروانه بودن چطور به ابریشم
نقر...
آب شو تا او بیاید...
زندگیِ ما چه خواهد شد؟ اهداف ما،
آرزوهای ما، وابستگی و اعتقادات ما چه خواهد شد؟
سرانجاممان چه خواهد شد؟زندگی تمام چیزهایی را که برایت مهم جلوه میدهد
را یکی یکی از تو میگیرد.
و تو با چنگ و دندان و زحمت یکی یکی آنها
را بدست آوردی و به آنها میبالی.
اما زندگی برای وابستگی های تو ...
من تو را بی واسته میخواهم...
گفت باید قربانی کنی تا عبور کنی
گفتم قربانی میکنم
گفت باید وابستگی هایت را قربانی کنی
گفت قربانی میکنم
گفت کافی نیست باید قربانی کنی
گفتم من هایم را قربانی میکنم
گفت کم است باید قربان...
آن که می خواهد دوباره متولد کند بودن و خواستن و آغازیدن را.
پپپپپ
پپ
به تماشای خود نشسته امبه تماشای آن ناف مهری که مرا خون دادتا به زندگیبه کودکیبه بودنهستی و عشقبه شادی،گریه و بغض وصلم کندمن وصل شدمبالیدم و پر کشیدم تا قهقهه هاتا رهایی بادکنک ها و شور لحظه هاتا شمردن پنجتایی دوستت دارم هاتا گستاخی های کودکانه و آغوش گرم مادرانهتا دغد...
دوام بیاور
دوام بیاور ...
حتی اگر طنابِ طاقتت به
باریک ترین رشته اش رسید
حتی اگر از زمین و زمانه بریدی
حتی اگر به بدترین شکلِ ممکن ،
کم آوردی .
در ذهنت مرور کن ؛
تمامِ آرزوهایِ محال دیروز را که امروز ،
زیرِ دست و پایِ روزمرگی ات ،
جولان می دهند...
قوی ترین زنِ رویِ زمین
موجودی در من زندگی میکند
که ای کاش هایش همیشه دَمار از حوصله هایم در می آورد...
خواستن هایش را لجوجانه با من در میان میگذارد
و پایش را مثلِ بچگی هایش محکم
به زمین میکوبد که همان....
همان را هر جور که باشد...
میخواهد...
آنهم فقط....
نامه هایی که خواننده ندارند
قصه از هر کجا شروع بشود مهم نیست،
همیشه همه چیز با تو تمام می شود.
پاییز طلایی برگ ریز هم.
شانه که می کنی موی پاییز را،
هلاک انگشت هایت می شوم،
دلم شانه می خواهد... شانه هایت را.
گفته بودی که آبشار بلند و سیاه رنگ یلدا را دوست ...
دلم آغاز میخواهد......
شدم زندانی دنیا،
دلم پرواز میخواهد
کمی تنهایی و فریاد،
دلم آواز میخواهد
زند ساز مخالف باز،
این دنیای دیوانه
برای پاسخش اینبار،
دلم یک ساز میخواهد
شدم قربانی احساس،
...
اگر داشته باشی، میبخشی. اگر نداشته باشی، از چه چیزی میتوانی ببخشی؟
گاهی به جایی میرسی که احساس میکنی
همه یِ آموزشهایی که تاکنون دیده ای،
راهی به ترکستان بوده است. گاهی احساس
میکنی معلمان و والدین تو، که تو را برای بالا رفتن
از این نردبان تشویق کرده اند، همه در خوابی
عمیق فرو رفته اند.
این راه، راهی...
آیا با من همسفر خواهی شد؟
تقدیم به تو که بدون هر نام و هر واژه ای
برایم حضوری پاک داری.
بالهایم را گشوده و آماده پروازم
آیا با من همسفر خواهی شد؟
من همسفری میخواهم همراه
و همراهی میخواهم راهوار
سفری از عشق تا جاودانگی
سفری از امروز تا هر فردای نا رسی...
شـک نکنیــد!
مهم نیست که زندگیتان خوب است یا بد!
هر روز را با قلبی شکرگزار از خواب بیدار شوید که هنوز نفس میکشید!
ما برای این دنیا آفریده نشدی...
نمی فهمی...
سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمیدری وامانده و چشم انتظاری را نمیفهمیشده یک ثانیه یک قرن بر تو بگذرد؟ هرگزتو اصلن معنی لحظه شماری را نمیفهمیهزارن حرف دارد خاطره با هر نگاه خودسکوت عکس های یادگاری را نمی فهمیسرم بر شانه ی دیوار مثل هر شب دیگردلیل...
زندگی را نخواهیم فهمید...
زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گلهای سرخ دنیا
متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم
گلسرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را
از یاد ببریم و جرات زندگی ...
ِ واسه تکرار انکار دل حساس میترسم...!
من از آغاز نمیترسم
من از پرواز نمی ترسم
من از آغاز یک پرواز بی احساس می ترسم!
من از تکرار نمیترسم
من از انکار نمیترسم
ِ ِ من از تکرار انکار همین احساس میترسم!
من از سوختن ...
عشق یک پروانه می خواهم
دلم آغوش گرم و عشق یک پروانه می خواهد
غمی دارد دلم شرحش فقط افسانه می خواهد
به پای خواندنش هم گریه ی جانانه می خواهد
من آن ابر پر از بغضم که هر جایی نمی بارد
برای گریه کردن، مرد هم یک شانه می خواهد
شبیه شمع تنهایی ...
خدایا به من بنگر،
ای که از بندگانت بسیار زود راضی می شوی
ببخش آن عبدی را که جز دعا و تضرع بدرگاهت
مالک چیزی نیست .
آری، تو بر همه کس مقدری و هر چه
بخواهی می کنی .
ای که نامت دوای دردمندان و یادت شفای
بیماران است و طاعتت بی نیازی از هر چه در جهان ،
ترحم کن به کسی که سرمایه ا...
آنان که بسیار عاشقند...
ننویس
از این به بعد
تمام بغض هایت را
اشک هایت را
نرسیدن هایت را
نبودن ها را، نشدن ها را
دلتنگی ها، حالهای خراب، اوقات غبار گرفته را
چشمان بارانی ات را
ننویس به نام من! ننویس پای دل خسته ام!
همان که خسته اش کردی...
از خودت، از خ...
رجعت پیکر شهید به زادگاهش شهرستان میانه پس از ۳۳
رجعت پیکر شهید "سلطانعلی عبدالهی نیک آبادی" به زادگاهش شهرستان میانه پس از ۳۳ سال غربت، پیکر مطهر شهید "سلطانعلی عبدالهی نیک آبادی" به زادگاهش "میانه" باز میگردد.
مراسم استقبال از پیکر مطهر این شهید والامقام روز جمعه ۱۳ مهرماه راس ساعت ۱۰ صبح در فرودگاه بینالمللی شهید مدنی تبریز...
گم شدم در خود ندانم من
گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم
قالبم، عقلم، حیاتم، جان گویا چیستمآدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست؟
معنی ام یا صورتم، یا مسما چیستمدرچنین صورت که من دارم چگویم وصف خویش؟
آتشم، خاکم، نسیمم، آب دریا چیستمعاقلم، دیوانه ام، در فرقتم یا در وصال
نیستم، هستم، نه بر جایم، نه بی ...
دیندار بسی دیدم اما همه در ظاهر
باهرکه وفا کردم صد جور و جفا دیدم
از غیر بدی دیدم ، از خویش خطا دیدمبیمار فراوان و درمان نبود جز تو
هر سو که نظر کردم، محتاج شفا دیدمدر کنج قفس بسته ، دلمرده شد از پرواز
بال و پر خون آلود بر مرغ هوا دیدمعاشق به جهان کم شد معشوقه نمیبینم
دل...
تا ابد ما مست آن پیمانه ایم
عاشقان مستنـد و ما دیـوانه ایم
عارفان شمع اند و ما پروانـه ایـم
چون نداریم با خلایق الفتـی
خلق پنـدارنـد ما دیـــوانـه ایـم
در ازل دادند چون جام الست
تا ابـد ما مست آن پیمانـه ایـم
ظاه...
هرچه کمتر بهتر
هر چقدر کمتر
جواب انسان های منفی رو بدید
از زندگی با آرامش بیشتری
برخوردار خواهید بود...
به خاطر حرف مردم زندگیتو خراب نکن
این مردم اگر پیامبر هم بودند
هزار ایراد از کار خدا میگرفتند ؛
شما که جای خود دارید...!!
...
به خود آی
حقیقت نه به رنگ است و نه بو،
نه به های است و نه هو،
نه به این است و نه او،
نه به جام است و سبو
نه مرادم نه مریدم ،
نه پیامم نه کلامم،
نه سلامم نه علیکم،
نه سپیدم نه سیاهم.
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و...
روزای خوبی داشتیم
قدیما بیسکویت هاهم با وفابودند
«مادر» !
اما الآن بیسکویت هاهم بی وفاشدن
«های بای»...!! نیومده میره.......
سلام خداحافظ
نمیدونم قد ما کوتاه بود یا قدیما برف بیشتر
میومد!!
نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشترخوش...
من روزه ام را از روی هوس نشکستم ....
به نام خدا ...
همه می دونید که بیماری جزام ذره ذره گوشت و تن را می خوره و یهو می بینید که یکی یک طرف از صورتش کاملا ریخته و نه لپ داره نه گونه ...
و از بیرون صورت دندوناش معلومه ... یا یک تیکه از استخوان دستشون معلومه و گوشتاش همه ریخته ...
بیمارای جزامی چهره های خیلی ...
صبحت بخیر عزیزم
صبحت بخیر عزیزم!
« داستان زندگی پسری که در 16 سالگی عاشق
دختری میشه . پسر نوشته چنان دیوانه وار
عاشقش شده بودم که به اصرار زیاد تونستم پدرمو
قانع کنم که بریم خواستگاری. اما پدر دختر مخالفت
کرد. برای اینکه منو از سر خودش باز کنه، گفت ...
خدا کسی که احساسش کند، نداشت
خدا کسی که احساسش کند، نداشت
هرکسی گمشده ای دارد
و خدا گمشده ای داشت
هرکسی دوتاست
و خدا یکی بود
و یکی چگونه می توانست باشد؟
هرکسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هست
و خدا کسی که احساسش کند، نداشت
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که ...
کاش میان این همهمه و شلوغیِ این جماعت لاکردار خدایی هم بود برای تنهاییِ بی رحم من ...
کاش میان این همهمه و شلوغیِ این جماعت لاکردار
خدایی هم بود برای تنهاییِ بی رحم من ...
برای تسکین این قلب مریض ...
که بگوید : هیس ؛ آرام باش ؛
خبری نیست....
بخندد ...
هی بگوید که هوایت را دارم...
باز بگوید :
که بعد از همه...
مارابس
همچو خورشید به عالم، نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس
...
سکوت سرد
چقدر تلخ میشوم روزهایی که زمین و زمان،
چنگ میزنند به دلم..
این روزها تلخ تر از همیشه ام.. تلخ تر از مزۀ گس غروب
یک روز آخر هفته، درست وسط پاییز.. انگار «من» بودن
را یادم رفته است.. انگار «تو» بودن را هم یادم رفته است..
این آخری را محال است باور کن...
پونه های وحشی
پر از اندوهم و مست از می ناب
بیا تا با تو راز دل بگویم
به اشک دیدگان زنگ درون را
چو موج از سینه ساحل بشویم بیا ای آرزوی من که امشب
شوم از بوده ونابوده غافل
بیا سنگ صبور من که غمها
کشیده سر برون از خانه دل من امشب...
ای پیر خرابات
ای پـــــــــــــــــیر خرابات که میخــــانه ندیدی!
ویرانه دل مــــــــــــــــاست تو ویــــرانه ندیدی!ای رند غزل پـــوش که بر ســـــنگ سرت خورد
از دوست چه دیدی که ز بــــــــــــیگانه ندیدی؟
ای بی خبر از خـــــــانقه از خویـــــش حـذر کن
در محبس تن، شرزه ی شــــــــــــیرانه...
غیبت پر سوال تو...
چه بوی خوشی میدهد این جامهی قدیمی
این پیراهن آبی
این همه پروانهی قشنگ در قابِ نامهها،
این چند حبهی قند در کنج روسری
قاب عکسی کهنه
بر رَف گِلاندود بیآینه،
و جستجوی خط و خبری خاموش
در...
از تو دلگیرم
از که برای چه بنویسم وقتی دور دست های خیال
من از رویای تو خالی است. این روزها دانستم که
نجوم را دوست دارم، علم اسطرلاب را، دور قمری
و مدار شمسی را، ستاره و سیاره و سیاه چال را ...
اینجا زمین در قلب تو می تپد و تو خورشید سر به هوای
کهک...
عاشق نشدی زاهد ، دیوانه چه می دانی
عاشق نشدی زاهد ، دیوانه چه می دانی
در شعله نرقصیدی ، پروانه چه می دانی
لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من
خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی
یک سلسله دیوانه ، افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو ، افسانه چه می دانی
من مست می عشقم ، و از...
من یک انسانم...
اگر به خانه من آمدی
برایم مداد بیاور، مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم...
خوب ِ دنیای من!
می دانی؛
من نشسته ام، شمرده ام. دلتنگی اولین حس دنیا نیست.
اولین حس یک رابطه نیست. یک رابطه هیچ وقت با دلتنگی
شروع نمی شود. من اول تو را می بینم. خوب که نگاهت
می کنم در تمام تنم رسوخ می کنی و چنان دلم را
می لرزانی که دیگر نگاه هیچ کسی...
من این بازی را ادامه میدهم...
دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای
بسته که دور تا دور زندگی
را گرفتهاند. نمیشود از دیوارهای دنیا بالا رفت. نمیشود
سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از
آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک میدهد. کاش این
دیوارها پنجره داشت و ...
ای وطنم درد دارم
"قلبم درد میکند"برای بدبختی های جامعه
برای بی قانونی ها
برای سرخوردگی ها
برای نداشته ها و داشته ها
برای کودکی که در سطل زباله دنبال یه تیکه نان میگردند "قلبم درد می کند"برای زنی که جوراب به دست و
التماس میکند ازش خرید کنیم
برای پیرم...
ای رهگذران
رهگذران .....
زیرسایه ی دلم لختی بیاسایید...
شاید در این هنگام از شاخه های رنج کشیده ام
قطره ای خستگی بر تنتان ببارد .....
و بفهمید که هنوز با همه خستگی هایم ,
استوارم و سایه ای دارم که ماوی رهگذران است....
&...
هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود
آتشی بودی و هر وقت تو را میدیدم
مثل اسپند، دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید
خیره بودم به تو و جرأت لبخند نبود
هرچه من نقشه ک...
وقتی دلت تنگ باشد
وقتی در سکوت مبهم شب دلتنگ باشی
یه شعر ناب می توونه بغضهزار ساله ات رو بشکنه و وزش نسیم
نوازشگر اشک های غلطان روی
گونه هات باشه در لحظاتی که احساس
می کنی از کلام دل، عشقی خالص به نگارش درآمده...و شاید از دل تو ...انگار یه جاهایی ا...
عشق را در چه می دانی؟
عشق را در چه می دانی؟؟؟
عشق را اینگونه می بینم...
پاک کردن قطره اشک زلال کودک پا برهنه ای،
در گل الود کوچه فقر
در شراکت بار پیرزنی خمیده تا
انتهای کوی مستقیم دوست
در گرمای نوازش طفلی ژولیده موی،
میان سوز سرمای یتیمی
در موج ارام ...
به همین آسانی
عشقبازی به همین آسانی است ...
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمهای با آهو
برکهای با م...
زندگی چه معلم مهربانی است.
زندگی معلم بزرگی است... :
زندگی می آموزد که شتاب نکن.
زندگی می آموزد چیزهایی که
می خواهی به آنها برسی وقتی
دریافتشان می کنی می بینی آنقدر هم
که فکر می کرده ای مهم نبوده
شاید هم اصلا مهم نبوده شاید موجب
اندوهت نیز شده است.
زندگی می آ...
قوی ترین زنِ رویِ زمین...
موجودی در من زندگی میکند
که ای کاش هایش همیشه دَمار از
حوصله هایم در می آورد...
خواستنهایش را لجوجانه با من در میان میگذارد
و پایش را مثلِ بچگی هایش محکم به زمین
میکوبد که همان....
همان را هر جور که باشد...
میخواهد...
آنهم فقط....فقط برایِ خودش....
موجودی نحیف و شکننده که س...
چوب خدا صدا ندارد... دزدی نکنیم
دزدی فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیستوقتی پزشکی برای «نفع رساندن»
به همکار و رفیق
رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا
را به او حواله میکند این دزدی استوقتی راننده تاکسی مسافر شهرستانی ناآشنا
را در شهر دور خودش می چرخاند و ...
به خدا درد کمی نیست
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودتبه خدا درد کمی نیست که با پای خودت
بدنت را بکشانی به سر دار خودت کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد
بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودتدرد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی
بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودتدرد یعنی که نماندن به صلاح...
خدا را در دیگران جستجو کنید.
یه روز که سال اول دبیرستان درس می خوندم، یکی از بچه های مدرسه رو دیدم که داشت قدم زنان می رفت خونه.
به نظرم همه کتاباش رو همراهش داشت. با خودم فکر کردم ...
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم / یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
مدتی بود که وقتی صبحا از خواب بیدار میشدم،
تا شب موقعی که میخواستم بخوابم،
مدام تعدادی از عیبامو پیدا میکردم.این شده بود
کارِ هر روزم.بعضی از روزا چنتا از عیبامو میدیدم
بعضی از اونا رو میدونستم ولی تا به اون روز به این
دید نگاهش نکرد...
اگر میخواهید یک نفر را بُکُشید
اگر میخواهید یک نفر را
بُکُشید
پیشنهاد میکنم اول به او محبت کنید
خاطره بسازید
ساعتها با او وقت بگذرانید
غافلگیرش کنید،به هر بهانه ای..
شادی اش را باعث شوید،برایش سنگ صبور باشید
اینگونه زنده اش میکنید،
و دقیقا زمانی که جز شما کسی را
...
ساعت شنی..
ساعت شنی به من یاد داد
باید خالی شوی تا پُر کنی...
تا پُر کنی کسی را،
دلی را، چشمی را، گوشی را....
خالی کنی خودت را از نفرت تا پُر کنی کسی را از عشق
خالی کنی دلت را از غم تا پُر کنی دلی را از شادی
خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی ...
گل نیلوفرم
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را
با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم تمام شب
برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی
احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید
با حسرت جدا کر...
هم جانی وهم جانانی
من و عشق تو اگر کفر و اگر ایمانی
من و شوق تو اگر نور و اگر نیرانی
من و زهر تو که هم زهری و هم تریاقی
من و درد تو که هم دردی و هم درمانی
جلوه کن جلوه که هم ماهی و هم خورشیدی
باده ده باده که هم خلدی و هم رضوانی
...
معبد درون هستی
درون معبد هستی
بشر در گوشه محراب خواهش های جان افروز
نشسته در پس سجاده
صد نقش حسرتهای هستی سوز
به دستش خوشه پر بار تسبیح تمناهای رنگارنگ
نگاهی می کند سوی خدا
از آرزو لبریز
به زاری از ته دل یک "دلم می خواست" می گوید
شب و روزش دریغ رفته...
به کجاداریم میریم خدایا ؟
به کجاداریم میریم؟؟
به کجاداریم میریم خدایا ؟
ماآدماداریم باهم چیکار میکنیم ؟
چه بلایی سر
آدم بودنمون اوردیم ؟
داریم با باورامون چیکارمیکنیم ؟
تاکجامیخوا...
سکوت سرد زمان
به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها طی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردیها، خدایا
نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی
که فروزد محفل من
نه همزبان دردآگاهی
که نا...
ز کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود ؟
زندگی ، کاروانسرایی ست که شب هنگام
در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن کوچ می کنیم.
فقط چیزهایی اهمیت دارند که،
وقت کوچ ما از خانه بدن، با ما همراه باشند
دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم.
دنیا چیزی ست که باید آنرا برداریم و
با خود ه...
منتظر ماند
هنگامی که من دانشجوی دانشگاه در
دوره ی فوق لیسانس بودم،
پسری به شدت به من علاقه مند بود.
او پسر زیبا بود، اما علاقه ی من در آن
هنگام متوجه ی انسانی نبود،
من دیوانه ی یافتن خدا بودم!بعداز امتحان، وقتی که او داشت دانشگاه
را ترک می کر...
منجی دیگران
سالهاست می نویسم نه به حکم اینکه دیده شوم
که گاه نوشته وسیله ای برای پنهان شدن است
پنهان شدن از دنیایی سیاه انسانهای که دلشان با
خلقتشان نمی خواندکه...
خلقت همه آدمیان از خاک بوده خا...
" شاید این جهان مکثی باشد میان یکی بود...یکی نبود "
دنیای این روزهای ما انسان ها جور
عحیبی شده است ؛
چیزی ست شبیه یک کابوس ، چیزی شبیه یک
نمایش نامه با پایانی تلخ...
هر طرف را نگاه میکنیم دلتنگی و پژمردگی موج میزند ؛
هیچ کس یارای " بودن " را ندارد ؛ انگار همه در پی رفتن اند ،
ام...
در رمضان عشق تو طاقت را معنا می کنم ...
در رمضان عشق تو
طاقت را معنا می کنم ...
سحر را با سرشاریِ چشمانت آغاز
و با نماز شکر تو افطار می کنم !
چه زجری می دهد این تحمل ساعاتِ نبودنت
اما
طعمش را
اذانِ لبهایت شیرین می کند...
بخوان بخوان ....
اخته کردن معنویت
اینجا بر روی زمین،
تاکنون بزرگترین گناه چه بوده است؟
مگر نه کلام آن کس که گفت:
"وای بر آنان که اینجا خندان اندا!
اما همه به اصطلاح قدیسان شما دارند همین را می گویند،
همه ادیان شما دارند همین را می گویند،
همه مردان بزرگ شما دارند همین را می گویند؛
و آنها این را بدون دلیل ن...
من مستحقم مادر
"هیچ ورزشی برای قلب، بهتر از خم شدن و گرفتن دست
افتادگان نیست ..."شب سردی بود ...
پیرزن بیرون میوهفروشی زُل زده بود به مردمی که میوه
میخریدند. شاگرد میوهفروش، تُند تُند پاکتهای میوه را
داخل ماشین مشتری&zwn...
پشیمانم برگرد ..بگو برمیگردم......
من همیشه شتابزدهام،
همیشه نگرانم.
چه بتوانم برسم چه نتوانم،
دائم تشویش دارم.*
***
^8جایی نیست که آدم به آن برسد و
کسی نیست که بخواهیم به آن برسیم.
سراسرِ هدف توهمی بیش نیست.هدف باعث میشود
شما شروع کنید به زندگی در آ...
بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
رزق چیست؟
رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
زمانی که خواب هست...
من روزه ام
من روزه ام!!!!
تمام سال را روزه ام.
اندیشه ام روزه است
فکر من حق ندارد به کسی بی حرمتی کند.
فکر من حق ندارد به کسی ناسزا بگوید.
فکر من حق ندارد به مال کسی دست درازی کند.
فکر من حق ندارد با زندگی کسی بازی کند.
فکر من حق ندارد به کسی بهتان بزند.
فکر من حق ندارد به کسی جفا ک...
کمی بیشتر برای شناخت درون خود وقت بگذاریم
حلزون درونت را پیدا کن!جنوب ایتالیا زیستگاه نوعی عروس دریایی
بنام "مدوز" و انواع حلزون های دریایی است.هر از گاهی این عروس دریایی حلزونهای کوچک
دریا را قورت می دهد و آنها را به مجرای
هاضمه اش انتقال می دهد. اما پوسته سخت حلزون از او محافظت می کند
و مانع هضم آن می شود.
حلزون به ...
گفتگو با خدا
نردبان بهشتی نیایش پلکان رسیدن به خداست که در هر پله از سفر بسوی پروردگار سرشار از شادی و شکوه است هنگامی که سفر خود را بسوی او آغاز می کنیم هر روز را را با عشق او در قلبمان قدم بر می داریم.
The Heavenly Staircase ,Prayers are the stairs that lead to GOD AND there"s joy every step of the way Whe...
من محبتی را که خدا در دلم کاشته بود را به همه ارزانی کردم اما همیشه داستان من با بی مهری تمام شد
من نتوانستم....
من توانستم نور را ببینم ولی آدمی را که
دورنش پر از سیاهی شده را نتوانستم ببخشم
من توبه کردم ولی توبه توبه کننده گان
این دنیا را قبول نکردم چون فهمیده ام
فقط مرگ پایان هر توبه است
من فهمیدم باید بیشتر فهمید و لبخند زد
اما هر چه بیشتر فه...
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (1)
|